چراغی در قاهره

حسن حنفی | ۱۳۱۴ ۱۴۰۰ ه.ش

«چراغی در دست گرفته‌ام در سرگردانی این نسل، میان میراث گذشته و واقعيت امروز»؛ این پاسخی بود که حسن حنفی، نواندیش دینی به محمد برکات، روزنامه‌نگار مصری داد وقتی از او پرسید: «در میان داوری‌هایی که درباره‌تان وجود دارد شما را چه باید دانست؛ یک کمونیست یا یک مسلمان اخوانی یا یک فیلسوف عقل‌گرا که از چارچوب دیانت خارج شده؟».

پاییزی که گذشت اما نه فقط قاهره، که جهانِ نواندیشی دینی کسی را از دست داد که نزدیک به نیم قرن از عمر ۸۶ ساله‌اش را به روشن نگه‌داشتن چراغ «اصلاح و احیاء» گذراند.‌ چراغی که او داشت یا دقیق‌تر اگر بگوییم چراغی که او بود را شاید کسی جز خودش نتوانست چنین دقیق تعریف کند: «من واقعیت را نه از چشم نص و متن، که با چشم خودم می‌بینم! نمی‌خواهم نص و متن را به واقعیت تبدیل کنم، می‌خواهم نص تازه‌ای بنویسم که ریشه در میراث دینی‌ام دارد اما در آنجا متوقف نشده است».

دیدن با چشم «خود»، حنفی را متوجه رنج‌هایی کرد که تا واپسین روزهای عمر در علاج‌شان اندیشید و قلم و قدم زد. یکبار وقتی درباره الاهیات جدید سخن می‌گفت به آیه ۸۴ سوره زخرف اشاره کرد و خواند: «وَ هُوَ الَّذِي‌ فِي‌ السَّماءِ إِله‌ٌ وَ فِي‌ الأَرض‌ِ إِله‌ٌ» و پرسید «مگر خدای آسمان، خدای زمین هم نیست؟ من به خدای زمین می‌اندیشم»! اندیشیدن به خدای زمین و زمینی اما به نظریه‌پردازی‌های انتزاعی ختم نشد. آزادی انسان را از آزادی سرزمینش جدا نکرد و تا توان داشت پای انسان و سرزمین فلسطین و کشمیر نیز ایستاد.

بار دیگر به آیه ۴ سوره قریش اشاره کرد و گفت این سوره وقتی به «رَبَّ هذَا الْبَيْتِ» می‌رسد خدای کعبه را چنین معرفی می‌کند «الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ». یعنی پروردگاری که در گرسنگی، نان و نجات‌شان داد و در ترس، ایمن و امان‌شان. حسن حنفی می‌پرسید با چنین تعریفی از خدا چگونه می‌توان نان و امنیت را از الاهیات جدا کرد؟ و می‌گفت تلاش من برای نان و امان و زمین و آزادی آدمی را چه می‌خواهید بگذارید؟ نامش هر چه هست من همانم!

حنفی با همین منطق، با به قول خودش «جیش و قریش» و سلفی و سکولار مرزبندی داشت؛ زیرا بسیاری از آنها «بر سر اینکه کدامیک بر تخت استبداد بنشینند با هم می‌جنگند نه بر سر تشکیل دولتی که مسئله‌اش آزادی و فقر باشد».

پیرمرد با مجموعه‌ای از ناکامی‌ها و کامروایی‌هایش در پروژه فکری «التراث و التجدید»، سرانجام در همان جایی درگذشت که زاده شد؛ دیاری که نه در آزادی بخت‌یار بود و نه در امنیت. دولتی که بارها آزارش داده بود و الازهر و مُفتیانی که تا مرز تکفیرش پیش رفتند مرگش را تسلیت گفتند و خانواده و دوستان و شاگردانش او را در شرق قاهره به خاک سپردند؛ اما چراغی که او برافروخت چنان پرفروغ بود و ماند که بسیاری از موافقان و منتقدان و مخالفانش همواره درباره کارنامه او تأمل می‌کنند.

این شماره از فصلنامه نقد دینی نیز میزبان و قدردان صاحبنظرانی است که پرونده‌ای از این تاملات را فراهم آورده‌اند تا بر شعاع چراغی که در قاهره افروخته شد بیفزایند و يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ.

محمد جواد اکبرین

سردبیر