مرتضی مطهری؛ احیاء اندیشه دینی در عصر سکولاریسم
محسن متقی
عصر ما از نظر دینی و مذهبی –خصوصا برای طبقه جوان– عصر اضطراب و دو دلی و بحران است. مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و سئوالها بوجود آورد و سئوالات کهنه و فراموش شده را از نو مطرح ساخته است.
مرتضی مطهری، عدل الاهی، ص 13
تاریخ اندیشه دینی در ایران معاصر و کوشش جهت احیا دین در جهان مدرن،که تجدد بسیاری ازبنیاد های سنتی آن را تکان داده است، از چالش های مهم در مقابل احیا گران و اصلاح گران دین است. با ورود تجدد در ایران و رشد نهادهای مدرن بسیاری از متفکران و اندیشمندان مسلمان کوشیدند تا پاسخی به بحران اندیشه دینی دهند. جدا از روحانیّت سنتی و نهادهای رسمی دین که بیگانه با مشکلات پیش رو بودند، برخی از عالمان دینی و روشنفکران مسلمان تلاش کردند تا با تکیه بر منظومه دینی و فهم دنیای مدرن به بازسازی، بازخوانی، استخراج و تصفیه منابع دینی همّت گمارند. در میان متفکران، روشنفکران و عالمان دینی می توان گفت که مرتضی مطهری از جایگاه ویژه ای برخوردار است. زندگی، تحولات فکری و در گیر شدنش با مسائل نظری و رویارویی با چهرهای فکری دوران خود سبب شده است که شناخت تاریخ و تحولات اندیشه دینی بدون پرداختن به نقش او ناممکن شود. می توان با بسیاری از نوشته ها و عقاید او مخالف بود و به نقد برخی از داوری ها او پرداخت اما نمی توان نقش دورانساز او را در احیاء اندیشه دینی و نقد ایدئولوژی های مسلط دوران خود را نادیده گرفت و یا از کنار آن گذشت.
مطهری در عمر کوتاه و پربار خود با بسیاری از برداشتهای رایج در باب دین درافتاد و کوشید تا با تکیه بر رویکردی عقلانی و با بهره گیری از میراث معتزله، امکان دینداری عقلائی را ممکن کند. او که از استوانه های انقلاب اسلامی و از روحانیون آگاه به دنیای مدرن بود متاسفانه در همان آغاز انقلاب از دنیا رفت. زندگی پرتلاطم او و آثار گرانبهایی که به جای گذاشته آنچنانکه شایسته است در معرض نقد، تحلیل و داوری منصفانه قرار نگرفته است. هر چند آثار او بسیار تجدید چاپ شده است اما بررسی جایگاه او و نقش او در مباحث روشنفکری بسیار خالی است و این در حالی است که روشنفکرانی چون علی شریعتی و یا مهدی بازرگان در دوران پیش از انقلاب و عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری در دوران پس از انقلاب حضور چشمگیری در صحنه فکری ایران دارند. به باور من میراث مطهری و آثار او حتی مورد توجه جدی جریان نوگرای روحانیت قرار نگرفته است. در گیر شدن روحانیت با سیاست و کوشش جهت اداره جامعه و تلاش در جهت پدید آوردن نوعی فقه سیاسی باعث شده است تا توجه کمتری به مباحث معرفتی و نقش مطهری در دوران پیش از انقلاب شود. در آغاز دهه 70 عبدالکریم سروش با انتشار دو مقاله زیر عنوان “ستون شریعت بر سقف معیشت” و “حرّیت و روحانیت” [1]کوشید تا با تکیه بر برخی از نوشته های مطهری به نقد نهاد روحانیت و رابطه هدایت با ارتزاق بپردازد ولی متاسفانه با سیاسی شدن این قضیه بحث ادامه نیافت و این در حالی است که دیدگاه های مطهری در باب نهاد روحانیت و ضرورت اصلاح این نهاد هنوز از تازگی و طراوت خاصی برخوردار است. در فضای فکری و آکادمیک غرب و در حوزه های پژوهشی مربوط به ایران نیز او ناشناس و مهجور مانده است و در رساله های دانشگاهی در خارج از ایران به ندرت درباره تاثیر او و اهمیت او اشاره ای می شود در حالیکه آثار بسیاری درباره جریان نواندیشی دینی و چهره های شاخص آن به زبان های انگلیسی،فرانسوی و آلمانی وجود دارد[2].
موضوع این نوشته پرداختن به کارنامه مطهری و نقش او در احیای اندیشه دینی در دنیای معاصر و در عصر سکولاریسم می باشد. توضیح درباره عنوان این نوشته شاید در آغاز ضروری به نظر آید. من در این نوشته مطهری را احیاء گر دین می دانم هر چند که او در حوزه هایی چون فلسفه، اخلاق، تاریخ، فقه، کلام و عرفان نوشته های ارزشمندی بر جای گذاشته است. به بیان ساده منظور من از احیاء، زنده کردن دین در فضایی جدا از آغاز صدر اسلام است. البته ریشه های احیا گری را می توان تا دوران امامان پی گرفت و یا تبارشناسی این جریان را در چهره هایی چون غزالی و یا فیض کاشی دنبال کرد اما مطهری در زمانه ای پا به حیات گذاشت که احیاء دین و زنده کردن آن نیازمند شناخت فضای فکری حاکم بر ایران بود که متاثر از جریانات ناخدا باور و چیرگی اندیشه های چپ بود که ذهن و عقل بسیاری از مسلمانان را هم ربوده بود. غلبه اندیشه و سلطه مارکسیسم و سکولاریسم بر ذهنیت وعمل بسیاری از جریانات فکری و سیاسی، او را واداشت تا از یکسو جنبه های از یاد رفته دین را احیاء کند و از سوی دیگر به مبارزه نظری با گرایشهای فکری دوران خود بپردازد به همین دلیل من می کوشم تا با قرار دادن او و آثارش در متن جامعه ایران امکان فهم بهتر تلاش های فکری اش را ممکن کنم. به باور من چند عامل پرداختن به مطهری و آثار او را ضروری می کند:
نخست برخاستن از محیط های رسمی دین و حضور در جامعه روحانیت. او از مشروعیت بالایی در نظام رسمی روحانیت برخوردار است و طرح نظرات انتقادی اش می تواند به عاملی جهت اصلاح این نهاد تبدیل شود.
دوم اگر چه او محصول آموزش سنتی در نهادهای رسمی دین بود اما با ورود به تهران و حضور در دانشکده الاهیات و معارف اسلامی، وارد داد و ستد فکری با روشنفکران دوران خود شد. به همین دلیل شناخت تحولات فکری و چالش هایش با جریان روشنفکری مسلمان و مخصوصا علی شریعتی از اهمیت بالایی جهت فهم کشمکش ها و جدل های دوان ما برخوردار است و یکی از علل ترور او نیز بی رابطه با این جدلها و تاثیر پذیری گروه فرقان از اندیشه های شریعتی نیست. درباره رابطه مطهری با بازرگان و شریعتی و برخوردهای او با جریانات فکری دینی هنوز بررسی جدی انجام نگرفته است.
سوم مطهری را می توان ادامه دهنده راه معتزله در تاریخ تفکر اسلامی دانست. دیدگاه او در مورد مسائلی چون خلق قرآن، مسئله شر و حُسن وقُبح افعال آدمی، آزادی و جبر و نقش اراده آدمی، همه با رویکردی معتزلی است و خود بر این باور است که نهضت اشعری در قرن چهارم و نهضت اخباریگری در شیعه و یا وهابیت در جهان تسنن نهضت های ارتجاعی بودند.
چهارم مطهری در عین کوشش برای فهم ایدئولوژی های مدرن در رویارویی با اندیشه های مخالف، خود را پایبند روش های سنتی برای طرح دین می دانست وتلاش او خلوص دینی در دنیایی بود که امکان دفاع عقلانی از دین با دشواری های بسیار مواجه بود[3].
سرانجام اینکه مرتضی مطهری در کنار فعالیت های فکری در نهادهای علمی ودینی، خود در پدید آوردن برخی از نهاد ها و یا کمک فکری به این نهاد ها نقش مهمی داشت. برای نمونه می توان از نقش او در تاسیس حسینه ارشاد و یا انجمن ماهانه دینی و فعالیت های او در کانون مهندسین نام برد.
این نوشته از شش بخش تشکیل شده است
بخش اول نگاهی به زندگی مطهری و تحولات فکری اوست که از مشهد آغاز و در تهران پایان می پذیرد. مرتضی مطهری در دوران مختلف زندگی فکری خود به نقد ناسیونالیسم، مارکسیسم و نوگرایی دینی پرداخت و سرانجام جان خود را دراین راه از دست داد. در این بخش می کوشم تا نوشته های او را در متن تاریخ معاصر ایران قرار داده و رابطه این نوشته ها را با زمینه خاص جامعه ایران برجسته کنم. بسیاری از نوشته ها و سخنرانی های او به نوعی پاسخ به پرسش هایی بود که ایدئولوژی های معاصر در برابر اندیشه دینی قرار می دادند و مطهری با رویکردی کلامی کوشید تا به نقد این ایدئولوژی ها و دفاع از دین همّت گمارد.
بخش دوم اشاره ای به دوران پهلوی است. مطهری فرزند زمانه خود بود و زندگی اش مصادف با فراز و فرود نظام سلطنتی در ایران است. به همین دلیل شناخت سیاست های نظام پهلوی و رابطه آن نظام با روحانیت بسیار مهم است. سیاست های رضا شاه و کوشش او جهت مدرن کردن ایران و عُرفی کردن حوزه هایی، که روحانیت خود را در آن صاحب حق می دید، باعث تکان های شدیدی در درون روحانیت شد و برخی از آنان را به رویارویی سیاسی با نظام سلطنتی کشاند. به همین دلیل در این بخش نگاهی به زمانه مطهری و سیاست نظام پهلوی در عرفی کردن بخشهای از جامعه خواهیم افکند.
بخش سوم بررسی دیدگاه های او درباب ضرورت اصلاح نهاد روحانیت با تکیه بر برخی از نوشته های او و مخصوصا مقالات “مشکل اساسی در سازمان روحانیت”، “رهبری نسل جوان”، “اصل اجتهاد در اسلام”، “مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی” است
بخش چهارم بررسی دیدگاه های مطهری در باب ماتریالیسم در حوزه فلسفی و مارکسیسم در حوزه اجتماعی است. مطهری در سخنرانی ها و نوشته های خود به نقد جنبه های مختلف ماتریالیسم پرداخت. پاورقی بر “اصول فلسفه و روش رئالیسم” که بیش از 800 صفحه است و کتاب “نقد مارکسیسم” خود نمونه ای از دغدغه فکری او در رویارویی با مارکسیسم است. کتاب “علل گرایش به مادیگری” بررسی زمینه های کمرنگ شدن نقش دین در غرب جهت پاسخگویی به پرسشهای کلامی و فلسفی است و مقدمه این کتاب به نوعی خلاصه ای از نقدهای او به جریان ماتریالیسم در ایران است.
بخش پنجم مطهری و روشنفکران مسلمان بررسی رابطه او با روشنفکران مسلمان و جریان اسلام انقلابی می باشد فراز و نشیب های بسیاری داشته است. مرتضی مطهری که در آغاز از مدافعان جریان روشنفکری مسلمان بود و حتی روابط دوستانه و نزدیکی با علی شریعتی داشت در جریان تحولات سیاسی ایران و مارکسیسم شدن برخی از جوانان مسلمان به نقد این جریان پرداخت و در سالهای پیش از انقلاب به منتقد جدّی این جریان تبدیل شد. جریان استعفای او از حسینه ارشاد، نقد دیدگاه های شریعتی و حتی اقبال، نقد دیدگاه های مجاهدین خلق و بررسی نقادانه دیدگاه های فرقان نمودار دغدغه او جهت دفاع از اسلام در برابر این جریانات است.
بخش ششم بررسی دیدگاه های او درباره انقلاب ایران و رابطه روحانیت با انقلاب است. مرتضی مطهری با تفکیک اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی به نقد اولی و دفاع از دومی برخاست.
در این بررسی ها جای پرداختن به نوشته های فلسفی او خالی است و امیدوارم در فرصت دیگر به طرح دیدگاه های او در حوزه فلسفه اسلامی بپردازم.
زندگی مطهری
مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در خانواده ای روحانی در شهر فریمان که در حدود 75 کیلومتری مشهد است به دنیا آمد. پدر اوحاج شیخ محمد حسین مطهری ازشخصیت هایی بود که در استان خراسان و سایر نقاط مورد تکریم و احترام همه طبقات اجتماع قرار داشت مرتضی مطهری خود در جلد اول داستان راستان یادی از پدر خود کرده و می نویسد “این اثر ناچیز را به پدر بزرگوارم آقای حاج شیخ محمد حسین مطهری-دامت برکاته- که اولین بار ایمان و تقوا و عمل صالح وراستی معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت، اهدا کنم” او تا دوازده سالگی دراین شهر به زندگی مشغول و برای تحصیل به مکتب خانه این شهر رفت.
در سال1310 در حالیکه 13 سال بیشتر نداشت برای ادامه تحصیل به مشهد رفته و وارد حوزه علمیه آن شهر شد. در این دوران علاقه به مسائل دینی و اندیشه های کلامی ذهن او را مشغول کرد. خود او وضعیتش را چنین توصیف می کند “تا آنجا که از تحولات روحی خود به یاد دارم از سن 13سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم”[4].
اقامت مرتضی مطهری در مشهد چهار سال بیشتر به طول نینجامید و در سال 1315 شمسی عازم حوزه علمیه قم شد. از دوران زندگی او در مشهد اطلاعات زیادی در دست نیست. دوران زندگی مرتضی مطهری در شهرقم زمانه شکل گیری اندیشه های او و بهره گیری از محضراساتید و علمای دینی است. در این سالها حوزه علمیه قوم شاهد فوت آیت الله حائری بود و مسئولیت اداره حوزه علمیه قم به دست سه تن از مراجع بزرگ سید محمد حجت کوه کمره ای، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری افتاد که هر سه از شاگردان او و از معتمدین درجه اول او بودند[5]. مطهری مدت 15سال در این شهر به تحصیل پرداخت و از محضر اساتیدی چون آیت الله بروجردی در فقه و اصول، آیت الله ابراهیم امینی در فلسفه ملاصدرا و عرفان، علامه طباطبایی در حوزه فلسفه و الاهیات و سرانجام میرزا علی آقا شیرازی در حوزه عرفان بهره برد.مطهری از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی بود و علیرغم اقامت در قم تابستانها برای تلمَّذ نزد بروجردی به شهر بروجرد می رفت. به نظر می رسد که مهاجرت آیت الله بروجردی به قم نیز تا حدی مرهون تلاشها و کوشش های مرتضی مطهری است.
مطهری از همان آغاز دغدغه مسائل فلسفی و الاهیاتی داشت و کوشش جهت یافتن پاسخ به پرسشهای متافیزکی هیچگاه او را رها نکرد و “درسالهای اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم چنان در این اندیشه ها (مسئله خدا) غرق بودم که شدیدا میل به تنهایی در من پدید آمده بود، وجود هم حجره را تحمل نمی کردم[6]
مطهری در دوران اقامت خود در قم از محضر اساتید بسیاری بهره برد و آنان نقش مهمی در شکل گیری اندیشه های او بازی کردند که اشاره به برخی از این اساتید ضروری است.
نخست از آیت الله بروجردی باید نام برد که تاثیر زیادی بر زندگی فکری مطهری داشت و پس از فوت او در فروردین 1340 مرتضی مطهری در مقاله “مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی” به بررسی نقش تاثیر گذار او و نوآوریهایش در حوزه فقه پرداخت خود او می گوید “این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم،که مصادف بود با سالهای اول ورود معظم له به آن شهر، از درسهای ایشان بهره مند می شدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم، معتقدم که باید تعقیب و تکمیل شود.[7]
علامه طباطبایی از دیگر اساتیدی بود که حضور در درسهای او نقش تعین کننده در دیدگاه های انتقادی مطهری در باب مارکسیسم و احیاء فلسفه اسلامی داشت. او در دوران اقامت خود در درسهای علامه شرکت جست و با این که درسها سه سال بیشتر طول نکشید با این وجود می توان تاثیر پذیری مطهری از استادش را در نوشته های او دنبال کرد. “در سال 29 در محضر درس حضرت استاد، علامه کبیر آقای طباطبایی روحی فدا که چند سالی بود به قم آمده بودند و چندان شناخته نبودند، شرکت کردم و فلسفه بوعلی را از معظم له آموختم و در یک حوزه درس خصوصی که ایشان برای بررسی فلسفه مادی تشکیل داده بودند نیز حضور یافتم. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم – که در بیست سال اخیر نقش تعیین کننده ای در ارائه بی پایگی فلسفه مادی برای ایرانیان داشته است- در آن مجمع پر برکت پایه گذاری شد”[8]
علاقه مطهری و گرایش او به نهج البلاغه تحت تاثیر آشنایی او با حاج میرزا علی آقا شیرازی است که در سال 1320 رخ می دهد. ” او (حاج میرزا علی آقا شیرازی) با نهج البلاغه می زیست، با نهج البلاغه تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این کتاب می تپید” [9]
فرد دیگری که در این دوران با مرتضی مطهری نزدیک و از همدرسی ها و هم مباحثه او بود آیت الله منتظری است که به مدت یازده سال روابط آنان ادامه داشت و آیت الله منتظری درباره مرتضی مطهری می گوید “این جوان باهوش و خوش استعداد و پرکار و با همت ومتّقی و مقیّد به آداب و سنن اسلامی، مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهری فریمانی خراسانی بود. [10]
منتظری معتقد است که مطهری در اثر گرفتاریهای زندگی، دیگر قدرت اقامت در قم را نداشت و به تهران مهاجرت کرد.
سرانجام باید به رابطه مرتضی مطهری با آیت الله خمینی اشاره کنم. مرتضی مطهری رابطه نزدیک و صمیمانه با رهبر انقلاب داشت و متن خوش آمدی که در فرودگاه مهر آباد در حضور آیت الله خمینی خوانده شد به قلم مطهری است و درباره رهبر انقلاب می نویسد”و اما آن سفر برده که صد قافله دل همره اوست، نور چشم و عزیز روح ملت ایران استاد عالیقدر و بزرگوار ما حضرت آیت الله عظمی خمینی ادام الله ظلاله، حسنه ای است که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده. قلم بیتابی می کند که به پاس دوازده سال فیض گیری از محضر آن استاد بزرگوار به شکرانه بهره های روحی و معنوی که از برکت نزدیک بودن به آن منبع فضیلت و مکرمت کسب کرده ام اندکی از بسیار را بازگو کنم”[11].
رابطه مطهری با آیت الله خمینی تا زمان درگذشت او ادامه داشت و به دلیل اعتماد رهبر انقلاب او را به عنوان رئیس شورای انقلاب انتخاب کرد. مطهری در دوران اقامت امام به دیدار ایشان درپاریس رفت و خاطره این دیدار را چنین بازگو می کند “من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام، باز وقتی در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رسیدم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم دوستانم پرسیدند چه دیدی،گفتم چهار تا آمن دیدم: آمن بهدفه، آمن بسبیله، آمن بقوله، آمن بربه،”[12]
مهاجرت به تهران
در سال 1331 مرتضی مطهری به تهران آمد و به مدت 25 سال در این شهر به تحصیل، تدریس و مبارزه فکری مشغول شد. در این دوران نخست در مدرسه سپهسالار و سپس در مدرسه مروی به تحصیل و تدریس پرداخت و مهمترین آثار او در سالهای اقامتش در تهران منتشر شد. او نیز همچون همه نواندیشان دینی سخنران بود و بسیاری از نوشته هایی که از او داریم حاصل سخنرانی های او در مجامع مختلف است هر چند نوشته های فلسفی و برخی از نقدهای او بر مارکسیسم از این مورد خارج است.
شاید بتوان فعالیت های فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مرتضی مطهری را به سه حوزه جدا اما مرتبط به هم تقسیم کرد:
حوزه دخالت سیاسی. مرتضی مطهری جز یک سال آخر حیاتش، که در سازماندهی روحانیت مبارز فعال بود هرگز در یک ماجرای پرخروش سیاسی وارد نشد. با این وجود او رابطه نزدیک با فدائیان اسلام و جریان موتلفه داشت و در حوادث 15 خرداد نیز حضور داشت که منجر به قیام مردم و تبعید آیت الله خمینی گردید. در ماجرای ملی شدن نفت و یا کشمکش های میان فدائیان اسلام و روحانیت مطهری جانب روحانیت را گرفت.
حوزه فعالیت دینی-اجتماعی
مطهری برای فعالیت دینی و تبلیغی اهمیتی بسیار قائل بود و رهبری نسل جوان را نوعی مسئولیت عمومی می دانست او بر این باور بود که امروز ما باید در جستجوی راه های تازه برای تبلیغ دین و هدایت و رهبری نسل جوان باشیم و “ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را باهمان متود قدیم رهبری کنیم”[13]. او با اشاره به آیه ای از قرآن “ادع الی سبیل ربک” به سه وسیله مختلف برای دعوت و هدایت اشاره می کند:نخست حکمت یعنی سخن متقن و محکم، دوم موعظه خوب و پند و اندرزهای دلپسند و سوم مجادله به نحو احسن
حوزه فعالیت فکری، دینی و کلامی
ورود مطهری به تهران همزمان با شکل گیری حزب توده و رواج اندیشه های مارکسیستی در میان جوانان، روشنفکران و دانشگاهیان بود و در این سالها 1331-1342 او به نوشتن پاورقی بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی می پردازد.
مطهری در طول حیات فکری خود همگام با نوشتن کتاب به ایراد سخنرانی در باب مسائل دینی پرداخت که مجموعه آثار او امروز در دسترس علاقمندان به اندیشه دینی است.
در کنار این فعالیت های دینی و علمی مطهری در شکل دادن به برخی از نهادها و انجمن های دینی نیز شرکت داشت و در سال های 1339-1341 تشکیل محفلی به نام “انجمن ماهانه دینی” به همت او و حجت الاسلام دکتر محمد آیتی شکل گرفت وبه مدت دوسال و نیم جلسات این نهاد ادامه داشت. این جلسات هر چند نتوانست به حیات خود ادامه دهد، اما منشا خیرات و برکات معنوی فراوانی شد و موجب یک سلسله اصلاحات وجنبشهایی در سطحی وسیعتر و گسترده تر در کار مسائل تبلیغی و ارشادی اسلامی گردید. و درسال 1346 در پایه گذاری حسینیه ارشاد همراه با محمد همایون، حجته الاسلام شاهچراغی و ناصر میناچی فعالانه شرکت کرد هر چند بعدها به دلیل اختلاف با میناچی از حسینیه ارشاد کناره گرفت.
زمانه مطهری و گرایشهای فکری دوران او
مطهری در سالهای پایانی قرن 13هجری شمسی به دنیا آمد و زندگی او همزمان با قدرت گرفتن نظام پهلوی و کوشش های این نظام جهت مدرن کردن بخش هایی از جامعه و کاهش نقش دین و روحانیت بود. رضا شاه با به قدرت رسیدن در سال 1304 کوشید تا در حوزه هایی چون آموزش، قوانین مدنی، اصلاحاتی انجام دهد که برخی از این اصلاحات با هدف کاهش نفوذ روحانیت بود و در عین حال مدارس و نهادهای آموزشی جدید نیازمند کسانی بودند که در حوزه علوم دینی بتوانند تدریس کنند. فروغی می گوید که ” مدیران مدرسه ی علوم سیاسی برای قانع کردن روحانیان و یافتن و به کار گرفتن کسی که به تدریس شریعت بپردازد، از این در وارد شدند که سفیران و فرستادگان ایرانی در “دیار کفر” نیازمند دانستن و بکار بستن احکام فقهی اند “[14]. در چنین بستری بود که برخی از نهاد مدرن در ایران شکل گرفتند. در حوزه آموزشی با تشکیل دانشگاه نهاد تازه ای برای تولید علم و دانش پدید آورد که در مقابل نهاد سنتی تولید دانش در ایران بود همچنین قانون مدنی جایگزین قوانین شرع شد و با تاسیس دفاتر ثبت ازدواج مشروعیت روحانیت به پرسش کشیده شد. برقراری خدمت سربازی و اجبار کردن روحانیون به خدمت،استفاده از کلاه برای مردان و کشف حجاب برای زنان در سال 1936از دیگر اقدامات رضا شاه بود که باعث رودررویی با روحانیت گردید. محمد رضا پهلوی نیز سیاست های پدر خود را ادامه داد و با قانون اصلاحات ارضی و برخی قوانین دیگر باعث مخالفت روحانیون شد[15]. از آنجا که نظام پهلوی فاقد ایدئولوژی منسجم برای ساخت و پرداخت هویتی در ایران بود رضا شاه کوشید تا با کمک از برخی از روشنفکران به ساخت و پرداخت نوعی هویت ایرانی با تکیه بر زبان و رجوع به دوران پیش از اسلام همّت گمارد و کم کم نوعی ناسیونالیسم در ایران پا گرفت[16].
در این دوران باید از ورود وحضور مارکسیسم در ایران هم نام برد. اگر چه اندیشه های کمونیستی و اشتراکی از همان آغاز مشروطیت در ایران راه یافت اما با شکل گیری حزب توده در سال 1320 ما شاهد گسترش اندیشه های کمونیستی و روی آوردن بسیاری از روشنفکران به سوی اندیشه های چپ و حزب توده هستیم. سالهای شکل گیری حزب توده مصادف با آغاز فعالیت های فکری مطهری است و به همین دلیل بخشی از تلاش های فکری او پاسخگویی به انتقادات جریانهای ماتریالیستی به اندیشه دینی است.
مطهری در چنین فضایی پا به هستی گذاشت و در زندگی خود شاهد چنین تحولاتی بود. او با ورود به تهران و تدریس در دانشکده الاهیات و شرکت در بنیان گذاری حسینیه ارشاد در مرکز مباحث روشنفکری دوران خود قرار گرفت. با در نظر گرفتن آنچه تا کنون گفتیم میتوان از سه جریان نام برد که حضوری چشمگیری در مباحث روشنفکری داشتند و مطهری در نوشته های خود کوشید تا با این جریانات وارد گفتگوی انتقادی شود:
نخست ناسیونالیسم : نظام پهلوی کوشید تا مشروعیت خود را بر نوعی ملی گرایی استوار کندو در این چهارچوب برخی از روشنفکران تلاش کردند تا به تکوین نوعی ناسیونالیسم همت گمارند. اگر چه ناسیونالیسم این دوران در آغاز در نقد و نفی دین نبود ولی کم کم برخی از روشنفکران کوشیدند تا تقابلی میان دینداری اسلامی و ملی گرایی برقرار کنند. در حوزه ادبی نیز صادق هدایت کوشید تا به نقد مذهب و مخصوصا اسلام همت گمارد. برخی دیگر از روشنفکران نیز کوشیدند تا نوعی ایدئولوژی مبتنی بر ناسیونالیسم را مطرح کنند. حضور این جریانات باعث شد تا مطهری در کتاب “خدمات متقابل ایران و اسلام” به برخی از انتقادات این جریانات پاسخ گوید.
دوم مارکسیسم: ورود مطهری به تهران همزمان با تشکیل حزب توده و رشد مارکسیسم در ایران است. اگر چه شناخت مطهری از مارکسیسم محدود به کتاب های نظریه پردازان حزب توده و ترجمه برخی از آثار غربیان است اما دغدغه نقد مارکسیسم هیچگاه مرتضی مطهری را رها نکرد و او در بسیاری از نوشته هایش به نقد ماتریالیسم و مارکسیسم پرداخت.
سوم گرایشهای دینی مدرن و تجدد خواه. مطهری در دوران فعالیت های فکری خود با گرایش های دینی تازه ای مواجه شد. منظور از گرایشهای دینی تنها روایت رسمی از دین نبوده بلکه کلیه جریانهایی را در برمیگیرد که کوشیدند در عین دینداری به نقد دینداری رسمی آن دوران بپردازند. اگر جریان بهائیت و اندیشه های کسروی در آن دوران حضور داشتند درکنار این جریانات ما شاهد حضور جریان دیگری در حوزه اندیشه دینی روبرو هستیم که در تلاش تفسیر سیاسی از قرآن و مدافع نوعی بازگشت به کتاب مقدس مسلمانان است که نمونه های آنرا می توان در نوشته های سید اسدالله خرقانی، شریعت سنگلجی، سید محمود طالقانی، برخی از نوشته های مجاهدین و تفاسیر گروه فرقان نام برد[17]. در کنار این جریان باید اشاره ای به حضور روشنفکران مسلمانی چون بازرگان، یدالله و مهدی سحابی و علی شریعتی کرد. مطهری به نقد اندیشه ها و برداشتهای شریعتی از دین پرداخت و جریان روشنفکران مذهبی را زمینه سست شدن پایگاه روحانیت می دانست.
مطهری و اصلاح جامعه روحانیت:
مرتضی مطهری اگرچه خود برخاسته از جامعه روحانیت بود و در طول زندگی خود همچنان ملبّس به لباس روحانیّت باقی ماند و از مدافعان اصلی این نهاد در مقام پاسدار سنت دینی بود اما همه اینها او را از نقادی جریان روحانیت و کوشش جهت مدرن کردن این نهاد و سازگار کردن آن با نیازهای دنیای مدرن باز نداشت. مطهری در چند نوشته و سخنرانی به نقد نهاد روحانیت و اصلاح این نهاد پرداخته است. برای فهم بهتر دیدگاه های او می توان برداشتهایش را در حول چند محور بررسی کرد. نخست نقش اجتهاد و رابطه مجتهد و مقلّد. دوم نقش روحانیت در هدایت نسل جوان و تشویق روحانیت جهت به روز کردن دانش خود. سوم ارزیابی نهاد روحانیت و بررسی قوّت و ضعفهای این نهاد. چهارم بازاندیشی درباره شیوه آموزشی این نهاد.
آنچه مسلم است بسیاری از نوشته های مطهری در باب اصلاح نهاد روحانیت پس از فوت آیت الله بروجردی مطرح شد و به همین دلیل ضروری است که به بررسی این مسئله در چهارچوب نگاه مطهری به روحانیت بپردازیم
بحران مرجعیت و ضرورت اصلاح نهاد روحانیت
با فوت آیت الله بروجردی در آغازسال 1340 بار دیگر مسئله مرجعیت و نقش مراجع در درون نظام روحانیت مطرح شد. شرکت سهامی انتشار از متفکرین اسلامی دعوت کرد تا دیدگاه های خود را درباره نهاد مرجعیت پس از فوت بروجردی منتشر کنند و تعدادی از روشنفکران و روحانیون به این دعوت پاسخ دادند و چاپ اول این کتاب زیر عنوان “بحثی درباره مرجعیت و روحانیت”[18] در دی ماه سال 1341 منتشر شد. نگاهی به فهرست نویسندگان نشانه اهمیت این موضوع در فضای آن روز است. علامه طباطبایی، سید ابوالفضل موسوی زنجانی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سید محمّد بهشتی، سید محمود طالقانی، سید مرتضی جزائری هر کدام دیدگاههای خود را در این باب عرضه کردند.
مرتضی مطهری خود سه مقاله در این کتاب دارد که مقاله نخست “اجتهاد در اسلام”،مقاله دوم “مشکل اساسی در سازمان روحانیت”و مقاله سوم “مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی” است و جدا ازاین نوشته ” فهرست تفصیلی کامل پایان کتاب که با حسن و سلیقه و حوصله دانشمند محترم جناب آقای مطهری مخصوص این چاپ تهیه شده” است[19]
اکنون نگاهی به استدلالات او در باب اصلاح نهاد روحانیت کنیم. مقاله “اجتهاد در اسلام” در اول اردیبهشت 1340 در انجمن ماهانه دینی ایراد و صورت مکتوب آن در همان سال در نشریه سالیانه مکتب تشیع منتشر شد. مطهری در این نوشته با طرح مسئله اجتهاد و تقلید به مقایسه میان تشیع و تسنن پرداخته است و نشان می دهد که در آغاز علمای تسنن موافق اجتهاد بودند و از قرن پنجم کم کم علمای شیعه اجتهاد را مشروع اعلام کردند. یکی از دلائل مخالفت علما شیعه با اجتهاد این بود که مکتب شافعی اجتهاد را منحصر به قیاس کرده بود و برای شیعیان چنین اجتهادی ممنوع بود چرا که همانا اجتهاد در رای است. پس سدّ باب اجتهاد در میان اهل سنت صورت گرفت و مستقیما به شیعه مربوط نبود. از اوائل قرن پنجم کم کم علمای شیعه با گشودن باب اجتهاد کوشیدند راهی برای استنباط احکام بیابند. اگر علمای سنّی ادلّه شرعی را بر اساس کتاب، سنت، اجماع و قیاس بنا نهادند علمای شیعه با جایگزین کردن عقل به جای قیاس زمینه ساز گشایش باب اجتهاد شدند. مرتضی مطهری میان اجتهاد ممنوع و مشروع تفکیک قائل شده و اجتهاد ممنوع را همانا اجتهاد به رای می داند [20].
علمای تسنن برای توجیه اجتهاد پس از ختم نبوت به حدیثی ازپیامبر استناد می کردند و آن اینکه هنگامی که پیامبر، معاذ بن جبل را به یمن فرستاد از او پرسید در آنجا چگونه حُکم می کنی، گفت مطابق کتاب خدا. واگر حُکم در کتاب نبود از سنّت پیامبر و اگر درسنّت نبود گفت با اجتهاد رایی. مطهری معتقداست که علمای تسنن با تکیه بر قیاس دو مفهوم تازه هم برای استنباط احکام ارائه دادند که یکی استحسان یعنی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه ببینیم اقرب به حق و عدالت چیست وذوق و عقلمان چگونه می پسندد و دیگری استصلاح یعنی تقدم مصلحتی بر مصلحت دیگر.
اگر اجتهاد بر مبنای قیاس همانا اجتهاد به رای است که از نظر شیعه ممنوع است پس اجتهاد مشروع که شیعیان مدعی آن هستند چگونه است؟
مطهری میگوید که احتمالا علامه حلّی نخستین کسی است که کلمه اجتهاد و مجتهد را در کتاب خود “تهذیب الاصول” استفاده کرد و پس از باب قیاس باب اجتهاد را نوشت. از دید مطهری اجتهاد مشروع عبارت است از ” بکار بردن کوشش و جهد بر مبنای تخصص فنی”[21]. و وظیفه و مسئولیت علمای امّت اسلام اجتهاد است که به معنی ” کوشش عالمانه با ِمتُد صحیح برای درک مقررات اسلام با استفاده از منابع: کتاب، سنت، اجماع، عقل”[22] . اگر چه واژه اجتهاد در قرآن نیامده ولی مطهری معتقد است که واژه تفقه از لحاظ روح و معنی مرادف این کلمه است و قرآن تفقه را فهم عمیق دین نامیده است. مسئله اجتهاد و فهم نیّت شارع و جستجوی پاسخ به پرسشهای مومنان پس از ختم نبوت باردیگر باعث طرح مسئله ثابت و متغیر می شود. مطهری نقل قولی از کتاب شفای ابن سینا می آورد که ” کلیات اسلامی، ثابت و لایتغیّر و محدود است و اما حوادث و مسائل نامحدود و متغیر است و هر زمانی مقتضیات مخصوص خود و مسائل مخصوص خود را دارد. به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانی گروهی متخصص و عالم به کلیات اسلامی و عارف به مسائل و پیشامدهای زمان، عهده دار اجتهاد و استنباط حکم مسائل جدید از کلیات اسلامی بوده باشند “[23]. مطهری به نسبیَت اجتهاد باور دارد چرا که ” اثر بینشهای متوالی و متکامل در هیج جا به اندازه مسائل فقهی،محسوس و مشهود نیست…و در هر دوره ای طرز تفکر و بینش خاصی حکمفرما بوده است. اصول و قواعد استنباط امروز با هزار سال پیش و هفتصد سال پیش متفاوت است [24]. نسبیَت اجتهاد و رابطه آن با تاریخ تحول دانش انسانی از دو چیز ناشی می شود: قابلیّت و استعداد پایان ناپذیر منابع اسلامی برای کشف و تحقیق، و دیگرتکامل طبیعی علوم و افکار بشری، و این است راز بزرگ خاتمیت[25].
اگر چه بخشی از علمای شیعه به دفاع از اجتهاد برخاستند اما این جریان در تاریخ با مخالفت های زیادی روبرو شد. مطهری نخست به جریان اخباریگری اشاره می کند که عُمر آن بیش از چهار قرن نیست و موسس این مکتب ملاامین استرآبادی است. اخباریون تقلید غیر معصوم را حرام می دانند چرا که معتقدند حجّت و سند منحصر به احادیث است. درباره زمینه های شکل گیری اخباریگری در جهان تشیع مرتضی مطهری خاطره ای از آیت الله بروجردی نقل می کند که در دیدار درسال 1322 ایشان گفته بودند که پیدایش فکر اخباریگری مقارن با رشد فلسفه حسّی در اروپا است ولی او توضیح بیشتری در این باره نمی دهد. مطهری خود را ادامه دهنده جریان اصولیون دانسته و معتقد است که مبارزه با جریان ضد عقلانی اخباریگری را علمایی چون وحید بهبهانی و بعدها شیخ مرتضی انصاری به پیش بردند. اگر باب اجتهاد در تشیع مفتوح است و علما می توانند با تکیه بر منابع دینی پاسخ به پرسش های زمانه دهند چرا جریان روحانیت آنچنان که باید پاسخگوی نیازهای نسل جوان نیست. برای پاسخ به چنین پرسشی مقاله مطهری زیر عنوان “مشکل اساسی در سازمان روحانیت” از ارزشمند ترین مقالات انتقادی اوست که درباره اصلاح نهاد روحانیت نوشته شده است. اگر چه این نوشته در فردای فوت آیت الله بروجردی و مشکل مرجعیّت چاپ شده است اما ارزش این نوشته جدا از جنبه تاریخی آن نقدهای مهم مطهری و تلاش او جهت بهبود نهاد روحانیت و اصلاح این دستگاه است. مطهری خود ازمدافعان نهاد روحانیت است و کوشش خود را زدودن علف های هرز و تلاش برای سالم نگاه داشتن ریشه کرده است “این بنده که همه افتخارش اینست که در سلک این طبقه منسک است و خوشه چینی از این خرمن بشمار می رود و در خانواده ای روحانی رشد و نمو یافته و در حوزه های علوم دینی عمر خویش را به سر برده، تا آنجا که به یاد دارد از وقتیکه می توانسته اندکی در مسائل اجتماعی بیندیشد در اطراف این موضوع فکر کرده است”[26]
اگر نهاد روحانیت را باید حفظ کرد اما ضروری است تا در برخی از کارکردهای این نهاد اندیشید و اصلاح در شکل و محتوای برخی از کارکردهای آن داشت. به باور مطهری یکی از مشکلات اساسی این نهاد نحوه نظام مالی آن و طرز ارتزاق روحانیون است که در ارتباط با سنّت و روشی است که تدریجا در طرز استفاده از سهم امام رایج گشته است. مطهری با طرح مسئله رابطه فرد و اجتماع و ضرورت برپایی نهاد های سالم و صالح به نقد نظریه افلاطون پرداخته و اصلاح نظام و نهاد را مهم تر از اصلاح افراد می داند و بر افلاطون خرده می گیرد که ” با بیان شوم اینکه چه کسی باید بر جامعه حکومت کند؟ یک اشتباه و خطر پردوامی در فلسفه سیاسی ایجاد کرده است. مسئله عاقلانه تر و خلاق تر اینست که : چگونه می توانی سازمان های اجتماعی را چنان تربیت کنیم که زعماء بد و نا صالح نتوانند اسباب ضرر و زیان وی شوند؟[27]
با حرکت از چنین دیدگاهی مطهری به تحلیل مزایا و نواقص حوزه های علمیه پرداخت و معتقد است که از مزایای این محیطها صفا و صمیمیت، محیط زُهد و قناعت، روابط صمیمی استاد با شاگرد، هدف نبودن مدرک تحصیلی است. در کنار این محاسن مطهری معتقد است که این نهاد دارای نواقص چندی است
نخست نبود آزمون ورودی جهت داخل شدن در حوزه، دوم عدم معیار جهت یافتن استعداد طلاب در حوزه های مختلف علوم دینی، سوم آزادی بی حد و حصر جهت استفاده از لباس روحانیت، چهارم روش غلط آموزش زبان عرب، پنجم اهمیت بیش از اندازه به علم اصول که در عین رشد قدرت هوشیاری، آنان را از واقع بینی در مسائل اجتماعی دور می کند. در کنار این نواقص باید نوع سازماندهی بودجه نظام روحانیت را در نظر گرفت که نظم درستی نداشته و حساب و کتاب و کنترل دقیقی بر آن اعمال نمی شود. اگر چه مطهری نقد خود را متوجه نظام مالی روحانیت می داند با این وجود نفس استفاده از بودجه برای روحانیت را نفی نکرده و مخالفت خود را با دو دیدگاه اظهار می کند دیدگاه نخست که مدعی است روحانیت و شئون روحانیت در اسلام یک شغل و حرفه مخصوص نیست که بشود برای او بودجه مخصوصی در نظر گرفت و دیدگاه دوم معتقد است که روحانیت بودجه مخصوص خود را از اوقاف و صدقات جاریه بگیرد در برابر این دو دیدگاه مطهری پیشنهاد می کند که نظام مالی روحانیت بر اساس سهم امام سازمان یابد که نیمی از خمس است چون ” نیمی از خمس، سهم امام نامیده می شود که به حسب نظر فقهاء شیعه مصرفش حفظ و ابقاء دین است”[28] اگر چه سهم امام حُسنش پشتوانه فقط ایمان و عقیده مردم است اما عوام گرایی از نقاط ضعف است و مطهری میگوید که این نزدیکی با مردم باعث شده است که روحانیان از اعلام عقاید و فتواهایی که با نظر عامه مردم در تضاد باشد پرهیز کنند و به همین دلیل روحانیت در میان مردم و دولت سرگردان است و نمی داند چکار کند اگر ” اتکاء روحانی به مردم باشد، قدرت را به دست می آورد اما حُرّیت را از کف می دهد، و اگر متکی به دولتها باشد قدرت را از کف می دهد اما حُریتش محفوظ است”
مطهری پیشنهاد خود را جهت حفظ حُریت و دولتی نشدن روحانیت چنین برمیشمرد:
نخست سازمان دادن بودجه فعلی روحانیت.دوم ایجاد صندوق مشترک و دفتر و حساب و بیلان در مراکز روحانیت[29].
نکته دیگری که مطهری بر آن انگشت می نهد رابطه روحانیت با دولت و مردم است. اگر چه استقلال مالی روحانیت باعث استقلال این قشر از دولت می شود ولی وابستگی این قشر به مردم باعث می شود تا روحانیت مجبور به پذیرفتن سلیقه مردم شود و این چیزی است که مطهری زیر عنوان عوام گرایی از آن یاد می کند و معتقد است که این وابستگی سد راه آزادگی روحانیان بوده و آنان را از صدور فتاوی مخالف توده مردم باز می دارد.
مطهری در مقاله “مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی” که کمی پس از فوت ایشان نوشته شده بر برخی از نوآوریهای بروجردی اشاره می کند:
نخست روش فقهی بروجردی که همانا آشنایی به تاریخ فقه، رفتن در ورای علم اصول و دخالت دادن تفسیر، حدیث،آشنایی بر فقه سایر مذاهب بود.
دوم کوشش جهت وحدت اسلامی و حُسن تفاهم میان مذاهب. بروجردی جدایی میان دو مذهب اسلامی را تمایز در حوزه فقه دانسته و کوشش های جهت تقریب مذاهب و داد و ستد آرایی با الازهر انجام داد.
سوّم تبلیغ اسلام در خارج از ایران با فرستادن نمایندگانی به خارج از ایران. در چنین چارچوبی بود که مجتهد شبستری، آیت الله بهشتی و محمد خاتمی به آلمان اعزام شده و در مسجد هامبورگ به تبلیغ اسلام مشغول شدند.
چهارم تلاش جهت تعامل میان علم با دین و کمک به تاسیس مدارس اسلامی چون مدرسه نارمک از سهم امام.
سرانجام اینکه بروجردی نیز یکی از راه حلهای خود را جهت پایدار ماندن نهاد روحانیت به وجود آوردن دفتر و حساب برای این نهاد می دانست.
با نزدیک شدن انقلاب ایران و حضور روحانیت و نقش مهمی که مطهری در کنار آیت الله خمینی بازی کرد باعث شد تا او بار دیگر به تحلیل نهاد روحانیت و رابطه آن با قدرت و مردم بپردازد.
مطهری در نوشته ای زیر عنوان “روحانیت و انقلاب اسلامی” دوباره به بررسی نقش این جریان و جایگاه او در انقلاب پرداخته و با تکیه بر بعضی خاطرات و کتاب حامد الگار به نقش پیشرو این قشر در جنبش های اجتماعی ایران اشاره می کند و می گوید مسئله اصلی نه نقش روحانیت در گذشته بلکه نقشی که این جریان در آینده انقلاب باید بازی کند. به باور او با پیروزی انقلاب نقش روحانیت تغییر یافته و مبارزه اکنون در حوزه نظری و در دفاع از اسلام ادامه خواهد یافت و معتقد است “آینده انقلاب هم -اگر بخواهد انشاء الله پیروزتر بماند و به نتایج نهایی برسد- باز باید روی دوش روحانیت باشد اگر پرچمداری از روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح طبقه روشنفکر بیفتد، به عقیده من یک نسل بگذرد اسلام بکلی مسخ می شود، چرا، برای اینکه حامل فرهنگ اسلامی همین طبقه هستند. همین روحانیت را باید اصلاح کرد نه اینکه محو کنیم”.[30]
او مخالف دولتی شدن روحانیت بود و استقلال این قشر را در نپذیرفتن پست و مقام دولتی می دانست تا بتواند استقلال خود را از دولت حفظ کند و معتقد بود که حتی دایره امر به معروف و نهی از منکر هم باید مستقل از دولت و زیر نظر روحانیت باشد.
مطهری مدت بسیار کمی پس از انقلاب از دنیا رفت و امکان بازاندیشی در باب برخی از مسائل مربوط به نهاد روحانیت را نیافت. بسیاری از پیشنهاد های او و باریک اندیشی هایش در باب نهاد روحانیت، ارتزاق آنان،رابطه این نهاد با مردم و دولت، نظام مالی این نهاد، رابطه مجتهد و مقلّد پس از انقلاب موضوعیت خود را با استقرار حکومت اسلامی از دست داد اما مشکلات این نهاد همچنان باقی است.
یک دهه پس از پیروزی انقلاب و در آغاز دهه هفتاد عبدالکریم سروش در دو نوشته خود کوشید تا نقد و دیدگاه های مطهری در باب نهاد روحانیت را دوباره مطرح کند و با نقد ارتزاق از راه دین و هدایت به شرط مزد کوشید تا با تکیه بر نوشته های او به این بحث دوباره دامن زند ولی با سیاسی شدن این قضیه و دخالت آیت الله خامنه ای این بحث ادامه نیافت.
مطهری و مارکسیسم
مطهری مشکل اساسی جهان اسلام را مشکلی نظری می دانست و روی آوردن جوانان به مکاتب و ایدئولوژی های جدید را نتیجه ناتوانی رهبران فکری و دینی جهان اسلام در پاسخ گویی به پرسشها و شبهات نسل جوان می دانست و در سخنرانی خود در 27 مرداد 1340 بر احیاء دین تاکید و معتقد بود
“فعلا لازم نیست که زیاد دنبال این باشیم که کسی را که مسلمان نیست مسلمان کنیم، البته منتهای آرزو اینست، اما آن چیزی که فکر می کنیم در درجه اول لازم است اینست که فکر دینی که الان ما متدینها و مسلمانان و نمازخوانها و داریم این را زنده کنیم. فرضا اگر در اروپا هم یک عده مسلمان شوند و ما را ببیند ممکن است پشیمان شوند و از اسلام بر گردند”[31].
به همین دلیل کوشش و تلاش خود را گره گشایی های معرفتی جهت یافتن پاسخ به پرسش هایی بنا کرد که ایدولوژی های مدرن و در راس آن مارکسیسم در برابر اسلام قرار داده بودند. برای فهم بهتر نقد مطهری به مارکسیسم نخست باید تفکیکی میان ماتریالیسم و مارکسیسم قائل شویم چرا که مطهری نخست به نقد ماتریالیسم پرداخت و سپس در سالهای پیش از انقلاب و مخصوصا با رشد جنبش چریکی، حضور مارکسیسم در دانشگاه ها و روی آوردن جوانان به این ایدئولوژی، پیوستن برخی از مسلمانان به مارکسیسم باعث شد تا او بخش مهمی از مبارزه فکری خود را به نقد مارکسیسم در روایت های مختلف آن اختصاص دهد.مطهری در بسیاری از نوشته های خود به نقد مارکسیسم پرداخته و یا اشاره ای به ضعف های نظری این ایدئولوژی کرده است. او در سه نوشته به طور مشخص به نقد ماتریالیسم و مارکسیسم پرداخته است:
در پاورقی هایی که به نوشته علامه طباطبایی زیر عنوان”اصول فلسفه و روش رئالیسم:” نگاشته است با تکیه بر نوشته طباطبایی نشان داده است که تقابل میان ایده آلیسم و ماتریالیسم، حداقل در روایتی که او از اسلام دارد، پذیرفتنی نیست و روش اسلام را نوعی رئالیسم می داند. مقاله ششم طباطبایی و مخصوصا نوشته مطهری در باب ادراکات اعتباری و تفکیک آن از اعتبارات حقیقی به نوعی در نقد مارکسیسم در باب اخلاق و جاودانگی آن است.
کتاب دیگر مطهری “علل گرایش به مادیگری” نام دارد که که سخنرانی های او در سالهای 48-49 در انجمن اسلامی دانشجویان دانشسرای عالی تهران است که در سال 50 چاپ شده است. این اثر را می توان به نوعی نقد الاهیات مسیحی و ناتوانی این الاهیات در پاسخگویی به پرسشهای زمانه دانست. درچاپ هشتم این کتاب مقدمه بلندی به قلم مطهری زیر عنوان “ماتریالیسم در ایران ” دارد که در آن نویسنده هم از تحولات فکری خود سخن می گوید و هم به نقد جریانات روشنفکری مارکسیستی و مسلمانان مارکسیسم زده می پردازد. این مقدمه برای شناخت و فهم درگیری میان جریان روحانیت سنتی پیوسته به انقلاب و جریان روشنفکری آن دوران از اهمیت بسیاری برخوردار است.
کتاب “نقد مارکسیسم” که مهمترین نوشته او در نقد این ایدئولوژی است. این نوشته حاصل 45 جلسه بحث درباره فلسفه مارکسیسم است که در سالهای 1355 و 1356 هجری شمسی در قم و در جمعی از طلاب انجام گرفته است. این کتاب شامل دو بخش است بخش نخست خلاصه ای از کتاب “مارکس و مارکسیسم” نوشته آندره پی یتر و ترجمه شجاع الدّین ضیائیان است و بخش دوم کتاب نقد مارکسیسم از دید مطهری است. این کتاب در سال 1363 منتشر و اکنون در مجموعه آثار 13مطهری چاپ شده است. در این کتاب مطهری نخست علل گرایش به مارکسیسم را می کاود وبا رجوع به نویسنده کتاب، محیط و اندیشه ها را دو عامل اصلی در روی آوردن به مارکسیسم میداند.
سرانجام میتوان به آثار جانبی او اشاره کرد برای نمونه در کتاب “جامعه و تاریخ” که جلد پنجم مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی است به نوعی نقد ماتریالیسم تاریخی است ویا کتاب “اسلام و مقتضیات زمان” بررسی جبر تاریخ از دیدگاه مارکسیسم و پاسخ اسلام به آن است [32].
پیش از ورود به انتقادهای مطهری به ماتریالیسم و مارکسیسم گفتن یک نکته لازم است. مطهری هر چند با علاقه ادبیات غیر دینی عصر خود را می خواند و می کوشید تا داده های خود را به روز کند و “تحصیل رسمی علوم عقلی را از سال 1323 آغاز کردم. این میل را همیشه در خود احساس می کردم که با منطق و اندیشه مادیین از نزدیک و آرا و عقائد آنها را در کتب خودشان بخوانم. …. کتابهای دکتر تقی ارانی را هر چه می یافتم به دقّت می خواندم و چون در آن وقت ……. در سال 29 یا 30 بود که کتاب اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیتسر استاد دانشکده کارگری پاریس به دستم رسید . برای آنکه مطالب کتاب در حافظه ام بماند، همه مطالب را خلاصه کردم و نوشتم. هم اکنون یادداشت ها و خلاصه هایی از آن کتاب و کتاب ماتریالیسم دیالکتیک ارانی را برداشته دارم” [33]
اما در آن سالها فقدان ادبیات مارکسیستی و نبود منابع آن مکتب بسیار مشهود است به همین دلیل ارزش نقد مطهری به باور من بیشتر تاریخی است تا علمی و آکادمیک. با تامل در نوشته ها و نقدهای مطهری می بینیم که او شناخت دقیقی از تحولات فکری مارکس نداشته ودانش او از تغییر و تحولات اندیشه های مارکسیستی پس از مارکس و جریانات مارکسیستی که در دهه نخست قرن بیست در اروپا ظهور کردند ناکافی است.البته ذکر این نکته از اهمیت کار او نمی کاهد چرا که جریان غالب بر اندیشه چپ در دوران پیش از انقلاب به نوعی تفسیر عامیانه از مارکس و مبتی بر خوانش لنین،استالین و دیگر اعوان و انصار مارکس بود
روش من در این بخش نخست بررسی علل گرایش به ماتریالیسم و سپس مارکسیسم در نوشته های مطهری است و پس از آن نقد او را به مارکسیسم در حول دفاع از جاودانگی روح، حقیقت و اخلاق بررسی خواهم کرد و در پایان این بخش نگاهی به نقد او از ماتریالیسم تاریخی و جبر تاریخی خواهم افکند.
مطهری و ماتریالیسم
اگر چه مادیگری در طول تاریخ وجود داشته و مطهری دهریون را به نوعی ماتریالیستهای عصر قدیم دانسته و معتقد است که اشاره قرآن در سوره جاثیه آیه 44 نسبت به این جماعت است اما مسئله مطهری روی آوردن به مادیگری در دنیای معاصر است. به باور او سه عامل نقش مهمّی در گرایش به این مکتب در جهان غرب داشته است
نخست نارسایی مفاهیم دینی کلیسا. دوم نارسایی مفاهیم فلسفی و سرانجام نارسایی مفاهیم اجتماعی و سیاسی الاهیات
در مورد نارسایی مفاهیم دینی کلیسا مطهری به دو نمونه اشاره می کند. نخست مفهوم خدا و معتقد است تصوری که الاهیات مسیحی و ارباب کلیسا از خدا ساخته اند باعث روی گردانی مردم از خدا شده است چرا که آنان خدا را در مجهولات جستجو می کردند[34] و به نوعی تقابل و تناقض میان خدا باوری و علم را دامن زدند.
نکته دیگر خشونتهای کلیسا و به نام دین و بستن دهان ها بود. کلیسا اصولی را لایتغییر اعلام کرد و هر مخالفی را مرتد اعلام و با ثبوت ارتداد باعث راندن او از جامعه مسیحی شد. به باور مطهری توجیه خشونت به نام دین یکی از علل اصلی گرایش به مادیگری بود چرا که انسان های آزاداندیش دیگر نمی توانستند در چارچوب دین خود باقی بمانند در حالیکه “مدافع دفاع عقلانی از دین است”[35]
دوم نارسایی مفاهیم فلسفی کلیسا. در این بخش مطهری به مسئله تکامل نوع بشر و جدل هایی که در محیط های دینی در باب تکامل انسان مطرح بود می پردازد. با اشاعه مارکسیسم در ایران ما شاهد حضور نوعی علم باوری در کنار ایمان به نظریه تکامل و اشاعه نوعی داروینیسم بودیم که این مباحث در میان روشنفکران مسلمان هم مطرح شد. یدالله سحابی با نوشتن کتاب “خلقت انسا ن در قرآن” کوشید تا نشان دهد که نظریه تکامل با فلسفه خلقت در دین تناقض ندارد. مهدی بازرگان هم در نوشته های خود تلاش کرد تا نشان دهد که اکتشافات علمی و داده های علمی در تناقض با دیدگاه های دینی و مخصوصا قرآن نیست.
مطهری به نکته جالبی اشاره می کند که جهان را باید با دلیل و نه علت توضیح داد و هدف خود را علمی کردن دین ندانسته و معتقد است که نمی توان داده های علمی تغییر پذیر را به قرآن حواله کرد[36]و به همین دلیل قرار دادن علم، که مبتنی بر فرضیه های تغییر پذیر هستند، در مقابل مذهب بی معنی است و درباره تکامل معتقد است که قرآن خلقت تدریجی بشر را می پذیرد و تناقضی میان تکامل تدریجی بشر و ایمان دینی و برخی داده های قرآنی نمی بیند.نارسایی دیگر مفاهیم فلسفی مربوط به مسئله جبر و اختیار، قضا و قدر وتناقضی که کلیسا میان علم الاهی و اختیار و آزادی انسان برقرار می کند. مطهری اسلام را مدافع آزادی دانسته و برای اثبات دعاوی خود به سوره دهر آیه 103 و سوره اسرا آیات 18-20 رجوع می کند.
سوم نارسایی مفاهیم اجتماعی سیاسی. به باور مطهری یکی دیگر از علل گرایش به مادیگری و رویگردانی از دین، رابطه و پیوند میان دین با استبداد و قدرت استبدادی و رابطه ای که میان باور به خدا و پذیرش استبداد بود. مطهری معتقد است که “افراد فکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند. و اگربخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند بیاد خدا را انکار کنند، پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند[37]
یکی دیگر از دلایل رویگردانی جوانان از دین و روی آوردن به ایدئولوژی های مدرن و مادیگری همانا اظهار نظرهای عوامانه و غیر تخصصی درباره خدا و بنا کردن اعتقاد و رهایی بر جهل است به همین دلیل مطهری جستجوی خدا در تاریکی ها را غلط و بنا کردن ایمان و باور انسان بر جهل را نادرست میداند. در کنار این عوامل مطهری وجود محیط اخلاقی و اجتماعی نامساعد را نیز زمینه ساز رشد مادیگری میداند. سرانجام یکی دیگر از جاذبه ها و کشش به مارکسیسم خاصیت انقلابی و پرخاشگرانه این مکتب و رواج این ایده که “امروز کم و بیش این چنین در مغز جوانان فرورفته که یا باید خدا پرست بود و مسالمت جو و عافیت-طلب و ساکت و ساکن وبی تفاوت و یا باید ماتریالیست بود و متحرک و پرخاشگر و دشمن استعمار و استثمار و استبداد” [38]
مطهری معتقد است است که چنین نارسایی هایی در اسلام وجود نداشته و برای اثبات ادعای خود آیات بسیاری از قرآن را شاهد می آورد که در آن مبارزه امری پذیرفته شده برای اسلام است. [39]
سرانجام اینکه مطهری چند راه حل برای ارائه اسلام و تبلیغ دین و کشاندن نسل جوان به این مذهب ارائه می دهد:
نخست توانایی عرضه کردن مکتب الهی که قادر به پاسخگویی به پرسشهای نسل جوان باشد.
دوم مشخص کردن پیوند مسائل الهی با مسائل اجتماعی و سیاسی که آنرا وظیفه” دانشمندان روشنفکر اسلامی می داند[40].
مطهری و روشنفکران مسلمان
اگر چه مطهری در بنا کردن حسینیه ارشاد نقش مهمی ایفا کرد و رابطه نزدیک با کسانی چون یدالله سحابی، مهدی بازرگان و علی شریعتی داشت اما پس از حوداثی که منجر به انشعاب در سازمان مجاهدین خلق شد و یا تفسیرهای فرقان و برخی از برداشتهای شریعتی، رسالت خود را مبارزه با تحریف و التقاط دانست. با شکل گیری و گسترش نظریات شریعتی و حضور جوانان در دانشگاه و شکل گیری جریان روشنفکران مسلمان مطهری معتقد است ” در حال حاضر خوشبختانه طبقه ای نو به وجود آمده اند که از طرفی در فرهنگ جدید غربی پرورش یافته اند و از طرف دیگر مطالعات و علائق اسلامی دارند و اسلام را بامعیارهای جدید عرضه می کنند و طبعا مورد استقبال نسل جوان که بالفطره مسلمانند و از طرف دیگر مجذوب معیارهای غربی می باشند، قرار گیرند. من با استفاده از این طبقه موافق مشروطم……این طبقه می تواند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند ولی مشروط به اینکه برنامه هایی که به وسیله این طبقه اجرا می شود،تحت نظارت و کنترل افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافته اند ………..اگر این نظارت به طور دقیق و جدی صورت نگیرد، زیان اینگونه افراد و برنامه هایی که اجرا می کنند، از سودش بسی بیشتر است” [41].
دیدگاه مطهری درباره روشنفکران مسلمان یکپارچه نبوده ودر طول حیات فکری او فراز و فرود های بسیاری دیده است. در اینجا ما تنها به بررسی دیدگاه او درباره علی شریعتی و کمی اقبال بسنده می کنیم.
اگر چه مطهری موافق مشروط جریان روشنفکری بود ولی باحوادثی که در سازمان مجاهدین خلق اتفاق افتاد و برخی دیدگاه های شریعتی درباره روحانیت به رویارویی با این جریان افتاد و شدیدترین انتقادها را به شریعتی وارد کرد.
رابطه مطهری با شریعتی در آغاز بسیار دوستانه همراه با احترام متقابل بود و درنامه ای به تاریخ 30 مهر ماه1346 خطاب به شریعتی می نویسد “برادر عزیز دانشمندم جناب آقای شریعتی. قلب خود شما گواه است که چه اندازه به شما ارادت می ورزم و به آینده شما از نظر روشن کردن نسل جوان به حقایق اسلامی امیدارم. خداوند مثل شما را فراوان فرماید” [42] ولی در پی حوادثی که در حسینیه ارشاد اتفاق افتاد مطهری از ارشاد کناره گرفت و جریان روشنفکری مسلمان را خطری برای اسلام قلمداد کرد. اگر چه در نوشته های مطهری میتوان اشاراتی مستقیم و غیر مستقیم به علی شریعتی یافت اما تا آنجا که من مطلع هستم هیچ نشانه ای از برخورد شریعتی با مطهری وجود نداشته هر چند شریعتی در برخی از نوشته های خود سخترین انتقاد را به نهاد روحانیت کرده است.
نقدهای مطهری به جریان چپ در روایت اسلامی و غیر اسلامی در سالهای اولیه دهه 50 آغاز شد و زمانی که در اردیبهشت 51 جزوه های درس های اسلام شناسی حسینیه ارشاد را خواند گفت” اولا به نظر من این جزوه چیزی که نیست اسلام شناسی است، حداکثر این است که بگوئیم اسلام سرایی یا اسلام شاعری است،یعنی اسلام موضوع وسوژه یک نوع شعر و تخیل ولی به صورت شعر ارائه شده است و البته زیبا سروده شده است [43] و سپس به نقد دیدگاه های شریعتی در چند نوشته “از کجا آغاز کنیم”، مذهب علیه مذهب، “حسین وارث آدم” پراخته و دیدگاههای او را متاثر از مارکسیسم می داند و خلاصه نظر او این است که ” ازشریعتی به نیکی یاد کردن و اشتباهاتش را تذکر دادن “[44] و تصحیح دیدگاه های او درباره روحانیت است و “تز اسلام منهای روحانیّت را همواره یک تز استعماری دانسته و می دانم. معتقدم که هیچ چیز نمی تواند جانشین روحانیّت کا بشود. حاملان فرهنگ اصیل و عمیق و ذی قیمت اسلامی را تنها در میان این گروه یافت می شوند” [45] و سرانجام می گوید که ” من در درجه اول از پدر محترمش تقاضا دارم که خود اعتراف به اشتباهات دارد و درباره همین موضوع با یکدیگر سخن می گفتیم- که شما قطعا از همه بیشتر به سعادت اخروی و نیکنامی دنیوی او علاقمند هستید پا به میان بگذارید و به اصلاح اشتباهات او کمک کنید ” [46]
در کنار این نقادیها درباره نوشته های شریعتی به باور من نقطه اصلی اختلاف مطهری با روشنفکران مسلمان بر سر هدایت و رهبری جامعه اسلامی است و اختلاف اساسی او با شریعتی نیز در این رابطه معنی پیدا می کند. شریعتی با کوشش های نظری خود به نوعی زمینه مشروعیت برای روشنفکران مسلمان فراهم کرد و امکان خوانش دین را خارج از نهادهای رسمی دینی و مخصوصا علمای دین ممکن گرداند. برای نمونه می توان اشاره ای به جلسه ای نسبتا خصوصی کرد که در سال 1355 در منزل یکی از بازاریان تشکیل شد ترکیب این جلسه بسیار جالب است: مرتضی مطهری، علی خامنه ای، فخرالدین حجازی و علی شریعتی. اگر چه این تجمع صِبغه رسمی نداشته ولی بحثی در آن شب در می گیرد پیرامون اینکه در این اوضاع و احوال کنونی چه کرد “در حدود یک سال و هشت ماه پیش،یعنی در شب دوازدهم محرم97 به مجلسی دعوت شدم که جمعی از آقایان و خانمهای مسلمان حضور داشتند. قبلا پیش بینی نمی کردم که به چنین مجلسی دعوت شده ام این بنده مردد و در اندیشه بودم جمله ای که آن فرد گفت خلاصه اش این بود: باید مردم را از شر این دریای معارف اسلامی راحت کرد”[47] . در این نشست بحث با طرح چه باید کرد آغاز می شود و کم کم دامنه بحث به نقد و یا نفی مارکسیسم کشیده می شود. شریعتی سرمایه داری را خصم و مارکسیسم را رقیب اسلام معرفی می کرد اما مطهری در این نشست مارکسیسم را رقیب متخاصم دانسته و معتقد است که این مکتب برای کوبیدن اسلام از هیچ وسیله نامشروعی نیز پرهیز نمی کند[48].
و سرانجام پس از مرگ شریعتی و در تاریخ 23 آذر سال 56 نامه ای به امضای بازرگان و مطهری منتشر گردید و از نویسندگان و دانشمندان و علما خواستند که نظرات انتقادی خود را درباره شریعتی برای آنان ارسال نمایند[49] و سرانجام در نامه ای در همان سال و خطاب به آیت الله خمینی درباره شریعتی می نویسد “عجبا می خواهند با اندیشه هایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار ژرژ گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه های ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا وعقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام نوین بسازند، پس و علی الاسلام السلام[50].
مقایسه میان اندیشه های مطهری با شریعتی راه را بر فهم بهتر برخی از درگیری های فکری در ایران معاصر خواهد گشود. مقایسه میان این دو متفکر تفاوت آنها را در نظام تعلیمی، سرمشق فکری، تعلقات فکری زیستی، مواجه با دین و دین داری روشن خواهد کرد. شک نیست که جستجوی سرچشمه های فکری این دو و استفاده ای که هر کدام از دانش قدیم و جدید کردند راه را برای فهم بهتر پاسخ های آنان ممکن می کند[51].
دیدگاه مطهری درباره اقبال نیز با توجه به تغییر و تحولات جامعه ایران تغییر کرد. او در آغاز فعالیت های فکری خود نظر مثبتی به افکار و اندیشه های اقبال داشت اما در سالهای آخر حیات خود و با نزدیک شدن انقلاب و مخصوصا روی آوردن جوانان به سخنرانیهای شریعتی و تاثیر شریعتی از اقبال به نقد اقبال همت گمارد و معتقد است که او ” با فرهنگ اسلامی عمیقا آشنا نیست. با اینکه به مفهوم غربی واقعا یک فیلسوف است از فلسفه اسلامی چیز درستی نمی داند”[52] و نقص دیگر اقبال ” این است که بر خلاف سید جمال به کشورهای اسلامی مسافرت نکرده و از نزدیک شاهد اوضاع و جریانها و حرکتها و نهضتها نبوده است و از اینرو در ارزیابی های خود درباره برخی شخصیتهای جهان اسلام و برخی حرکتهای استعماری در جهان اسلام دچار اشتباهات فاحش شده است”.به باور مطهری دیدگاه اقبال در باب خاتمیت نیز دچار اشکال بوده و نظریه ای که اقبال در باب خاتمیت و رجوع به عقل در دوران جدید ارائه داده است به نوعی خاتمیت دین است[53].
مطهری در آینه انقلاب
مطهری در آغاز انقلاب، و در زمانی که هنوز جمهوری اسلامی استقرار نیافته بود، از دنیا رفت و امکان بازبینی دیدگاه ها و نظرات خود را با در نظر گرفتن تجربه انقلاب و تحولات آن نیافت. اما نقش مهمی در نظریه پردازی درباره انقلاب داشته و به خاطر روابط بسیار نزدیک خود با رهبر انقلاب در جهت گیری های آن نقش مهمی بازی کرد. از آغاز جنبش مردمی که از شهریور 1357 آغاز و تا درگذشت او ادامه یافت ما شاهد موضع گیری او در باب مسائلی هستیم که بیشتر صِبغه سیاسی-اجتماعی دارد. در این بخش نگاهی به نظریات او در باب انقلاب، آزادی و مدارا خواهیم افکند.
در بخش گذشته دیدگاه انتقادی او را نسبت به روشنفکران مسلمان مطرح کرده و نقدهای او به مارکسیسم را برجسته کردیم. دیدگاه های انتقادی او نسبت به مارکسیسم او را به سوی نظریه خاصی درباره انقلاب و ماهیت آن کشاند که سمبل و تجلی آن را در تمایز میان اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی می توان دید. به باور مطهری مدافعان اسلام انقلابی( منظور روشنفکران مسلمان چون شریعتی و یا مجاهدین خلق)، با حرکت از این دیدگاه که انقلابها ریشه مادی داشته از بُعد معنوی انقلاب غافلند و مذهب را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود می دانند که همانا انقلاب است. از دید مطهری برای بررسی انقلاب ضروری است تا ماهیت نهضت، هدف آن، رهبری و آفات آن باید مورد توجه قرار گیرد.
ماهیت نهضت:از دید مطهری ماهیت این نهضت راباید در استبداد نظام سلطنتی، نفوذ استعمار نو، جدایی دین از سیاست، کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام،تحریف میراث اسلامی وتبلیغ و اشاعه مارکسیسم دولتی دانست.
هدف نهضت: از دید مطهری نهضت اسلامی به صنف و طبقه خاصی از مردم اختصاص ندارد و “این نهضت یکی از صدها واقعیتهای عینی و تاریخی است که بی پایگی نظریه مفسران مادی تاریخ و طرفداران ماتریالیسم تاریخی را که اقتصاد را زیربنای جامعه معرفی می کنند و هر جنبش اجتماعی را بر ملا می کند[54]
هدف نهضت اسلامی هر چند کوتاه کردن دست استعمار، دفاع از حقوق بشر و دموکراسی می تواند باشد اما هدف نهایی این نهضت چیز دیگری است که در سخنان امام علی نمایان است و بر حول چهار محور می گردد: نخست بازگرداندن نشانه های محو شده راه خدا.دوم اصلاح اساسی و چشمگیر. سوم اینکه بندگان مظلوم خدا از شر ظالمان در امان باشند. و سرانجام اینکه مقررات تعطیل شده خدا و قوانین نقض شده اسلام بار دیگر بر پا شود[55]
رهبری نهضت: به باور او رهبرنهضت باید کسی باشد که واقعا اسلام شناس بوده و با اهداف وفلسفه اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و معنوی اسلام آشنا باشد. مطهری به هیچ وجه با دیدگاه روشنفکران مسلمان موافق نیست هر چند آنان را حلقه رابط علوم اسلامی و علوم عصری می داند با این وجود معتقد است که ” این فرهنگ غنی و عظیم اسلامی است که می تواند و باید پشتوانه نهضت واقع شود و هم علما اسلامی متخصص در این فرهنگ عظیم و آگاه به زمان هستند که می توانند و هم باید نهضت را رهبری کنند”[56]
آفات نهضت: نخست نفوذ اندیشه های بیگانه. دوم تجدد گرایی افراطی. سوم ناتمام گذاشتن نهضت. مطهری معتقد است که تحلیل نهضت های گذشته نشان می دهد که هر چند روحانیت رهبری نهضت را تا پیروزی در دست داشته اما پس از آن پی کار خود رفته و نتیجه زحمات او را دیگران و یا احیانا دشمن برده است[57]. چهارم نفوذ و رخنه فرصت طلبان. پنجم ابهام طرح های آینده و سرانجام غفلت از یاد خدا.
دیدگاه مطهری درباره آزادی نیز مسئله انگیز است و او با تفکیک آزدی انسانی و حیوانی تفکیک تازه ای در باب آزادی انسان به پیش می کشد که همانا تمایز میان آزادی تفکر وآزادی عقیده است و معتقد است که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست چرا که منشا بسیاری از عقاید یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است و آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست بلکه اثرات زیانبارتری را برای فرد و جامعه به دنبال دارد[58]. بر مبنای چنین دیدگاهی است که می توان بسیاری از داوری های مطهری و دیگر روحانیون را در باب آزادی های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دینی فهمید و انحصار گرایی دینی و تمایز آن با شمول گرایی و کثرت گرایی را در راستای حقیقت یک دین در یافت.
روایت انحصار گرایانه از دیدگاه مطهری در باب دین داری را می توان در تلاشهای و جدلهای فکری مصباح یزدی و شاگردان او دید و روایت شمول گرایانه از کثرت دینی را می توان در نوشته های اولیه محسن کدیور و حسن یوسفی اشکوری دنبال کرد. به تازگی نیز آرش نراقی صورت بندی تازه ای از انحصار گرایی دینی به دست داده است تا روایت موجه تری از این برداشت از دین را ارائه دهد. [59]
نتیجهگیری
مطهری حدود 40 سال پیش و در بحبوحه انقلاب از دنیا رفت و جامعه دینی و محیط های فکری ما را از تامّلات و شجاعت های فکری خود محروم کرد. ادامه راه او و کوشش جهت زنده نگهداشتن نام و یادش تنها با تکیه بر میراث فکری و تلاش های نظری اش ممکن و مفید است. مطهری در عمر کوتاه فکری خود کوشید تا با بسیاری از باورهای غلط جامعه دینی در افتد. خرافه زدائی از دین، احیاء جنبه های فراموش شده دین، پذیرش رویکردی عقلانی با تکیه بر میراث معتزله، بخشی از برنامه احیاء دینی در جهانی است که خدا در آن غایب است. او در دفاع عقلانی از دین ملاحظه هیچ فرد، شخصیت، قشر، طبقه و ایدئولوژی را نکرد و رشد و بالندگی دین اسلام را در برخورد و تضارب آرا می دانست. در جهانی که اشعریّت، وهابیّت در روایت های گوناگون آن، نَص گرایی و بنیادگرایی چهره خشن و عبوسی از اسلام نشان می دهد ضروری است تا با تکیه بر میراث عقلانی اسلام و اندیشه های دینی و آثار مطهری به مقابله با این جریانات و تفسیرهای دلبخواهی از دین پرداخت و در این راه تکیه بر میراث مطهری اهمیت اساسی داشته هر چند که ” نه سخن او که سخن هیچکس در عرصه درشتناک احیاء آخرین سخن نیست و هیچکس در عالم این معنا، مرتبت ختمیت ندارد و می ماند برای آیندگان تا از سر انصاف و نقادی در مکتوبات او بنگرند و سره را از ناسره جدا سازند و حقیقت را صیقل و خلوص و وضوح بیشتر بخشند ” [60]
کتاب شناسی
مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا، بدون تاریخ
مرتضی مطهری،ده گفتار، انتشارات صدرا، 1375 چاپ دوازدهم
مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، انتشارات صدرا،
مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، چاپخانه سچهر تهران،
مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، انتشارات صدرا، 1375
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، شماره 21، انتشارات صدرا، 1383،جلد سوم از بخش فقه و حقوق،
مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، 1383
مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، انتشارات صدرا، 1374
بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار،1341،
سیری در زندگانی استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1376
علی تاجدینی (به کوشش)، انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید مطهری،شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، 1373
علی دژکام (مولف)، نواندیشان مسلمان در انریشه استاد مطهری، ناشر قطران، 1380
عبدالکریم سروش، راز دانی وروشنفکری و دینداری، موسسه فرهنگی صراط، چاپ سوم اردیبهشت 1377
عبدالکریم سروش، مدارا و مدریّت، انتشارات صراط،
عبدالکریم سروش، تفرج صنع گفتارهایی در اخلاق، صنعت و علوم انسانی، انتشارات صراط، 1385
عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، انتشارات صراط،، 1378
یوسف خان محمدی ، تفسیر سیاسی قرآن در ایران معاصر، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، بهار 1392
[1]. عبدالکریم سروش، مدارا و مدریّت، انتشارات صراط، 1376
[2]. من در کتابی که در سال 2012 به زبان فرانسه و در باب نواندیشی دینی منتشر کردم بخشی از آن را به ارائه دیدگاه ها و اندیشه مرتضی مطهری اختصاص دادم. عنوان کتاب من ” اندیشه معاصر شیعی در آزمون انقلاب ایران” نام دارد
Mottaghi Mohsen, La pensée chiite contemporaine à l’épreuve de la révolution iranienne, L’Harmattan, 2012
[3]. عبدالکریم سروش در نوشته ای به مقایسه میان شریعتی و مطهری پرداخته و کار شریعتی را تواناکردن دین و دغدغه مطهری را خلوص دین و مبارزه با التقاط می داند
عبدالکریم سروش، راز دانی وروشنفکری و دینداری، موسسه فرهنگی صراط، چاپ سوم اردیبهشت 1377،
[4]. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا، بدون تاریخ، ص 9
[5]. سید محسن طباطبایی فر، جریان های فکری در حوزه معاصر قم،نشر نی، 1394، ص 16
[6]. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا، بدون تاریخ، ص 9
[7]. مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، صدرا،ص196
[8]. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص 11
[9]. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه ص 10
[10]. سیری در زندگانی استاد مطهری، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1376، ص 44
[11]. مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، رودکی، ص 87
[12]. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی،چاپخانه سپهر، بدون تاریخ، ص 21
[13]. مرتضی مطهری، ده گفتار، صدرا، 1375،ص 208
[14]. بروجردی مهرزاد، تراشیدم، پرستیدم، شکستم گفتارهایی در سیاست و هویت ایرانی، نشر نگاه معاصر 1389، ص 99
[15]. بروجردی، همان ،ص 122
[16]. AlirezaManafzadeh, La construction identitaire en Iran, L’Harmattan, 2010
[17]. یوسف خان محمدی ، تفسیر سیاسی قرآن در ایران معاصر، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، بهار 1392
[18]. بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار،1341،
[19]. بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار،1341، ص شش
[20]. مرتضی مطهری، اصل اجتهاد در اسلام، ده گفتار ص 97
[21]. مرتضی مطهری،ده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم، زمستان 1375، ص 102
[22]. مرتضی مطهری، ختم نبوت، صدرا،
[23]. ختم نبوت 98
[24]. ختم نبوت، ص 106
[25]. ختم نبوت، ص 107
[26]. مطهری، ده گفتار، ص 279
[27]. مطهری، ده گفتار، 282 این دیدگاه مطهری شباهت بسیار با نقدهای پوپر از فلسفه سیاسی افلاطون دارد.
[28]. ده گفتار ص293
[29]. ده گفتار، 298-305
[30]. مرتضی مطهری، روحانیت و انقلاب اسلامی، در کتاب آینده انقلاب اسلامی
[31]. مرتضی مطهری،احیاء فکر دینی،ده گفتار، ص143
[32]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، شماره 21، انتشارات صدرا، 1383،جلد سوم از بخش فقه و حقوق، مقاله اسلام و نیازهای زمان، جبر تاریخ از دو دیدگاه ص 338-402
[33]. مرتضی مطهری،علل گرایش به مادیگری ص 11
[34]. علل گرایش به مادیگری، ص 71
[35]. همان، ص 77-78
[36]. مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص 117
[37]. مطهری، علل گرایش به مادیگری،ص 180
[38]. همان ص 210
[39]. سوره قصص آیات 4 و 5سوره آل عمران 146 حج 41سجده 14 نشا 95 صف5
[40]. علل گرایش ص 225
[41]. سیری در زندگانی استاد مطهری،انتشارات صدرا، 1378، چاپ چهارم
[42]. سیری ص 211
[43]. نواندیشان مسلمان در اندیشه استاد مطهری، علی دژکام، ناشر قطران، 1380، 231
[44]. سیری ص 278
[45]. مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 314
[46]. سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 280
[47]. مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، انتشارات صدرا، ص 72
[48]. گفتگوی چهار جانبه، مطهری، شریعتی، خامنه ای، فخرالدین حجازی، انتشارات صدرا، خرداد 1390 ص 48
نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، ص 72
[49]. سیری در زندگانی استادمطهری ص 218
[50]. سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 222
[51]. حسن محدثی، تفاوت شریعتی با مطهری، دین آنلاین 31 خرداد 1395
[52]. نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، ص 55
[53]. نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، ص 55
عبدالکریم سروش در نوشته ای در باب مسئله خاتمیت به تغییر دیدگاه مطهری درباره اقبال اشاره کرده است و این تغییر را مربوط به نحولات فضای فکری جامعه ایران در سالهای پیش از انقلاب می داند.
عبدالکریم سروش،بسط تجربه نبوی، انتشارات صراط، مقاله خاتمیّت،
[54]. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی از نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، چاپخانه رودکی، ص 63
[55]. نهضت، ص 70
[56]. نهضت، ص 76
[57]. نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، ص 71
[58]. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، سخنرانی آزادی تفکر و عقیده، 12 بهمن 1357، انتشارات صدرا،چاپخانه سپهر، بدون تاریخ
[59]. گفتگوی عبدالکریم سروش و محسن کدیور نمونه خوبی جهت رویارویی کثرت گرایی دینی با شمول گرایی دینی است.
عبدالکریم سروش، صراط های مستقیم، انتشارا صراط ، 1378، مناظره محسن کدیور با عبدالکریم سروش،
برای روایتی همدلانه از از انحصارگرایی دینی
آرش نراقی ، انحصار گرایی محققانه در قلمرو دین،سایت آرش نراقی، دسامبر 2019
برای نقد دیدگاه آرش نراقی و دفاع کثرت گرایانه از اسلام و نقد دیدگاه آرش نراقی نگاه کنید به
یاسر میردامادی، انحصار گرایی و کثرت گرایی دینی، برنامه پرگار، دسامبر 2019
فرهاد شفتی، کثرت گرایی یا انحصار گرایی محققانه؟ نقدی بر دیدگاه آرش نراقی، دین آنلاین، 8 دیماه 1398
[60]. عبدالکریم سروش، تفرّج صُنع، مقاله “مطهری احیا کننده ای در عصر جدید” ص 395