کارکرد سه گانه نواندیشی دینی:

احیاءگری، روشنفکری، آکادمیک

رضا علیجانی

در باره نواندیشی دینی؛ تعریف، کارنامه و آسیب شناسی آن سخن بسیار است. من نیز به سهم اندک خویش در این باره بارها گفته و نوشته ام. از جمله این که این نحله و رویکرد را از دو دسته دیگر یعنی سنتی‌ها و رفرمیست‌ها(اصلاح گران درون حوزه)، بر اساس اشتراک و افتراقشان (در سه شاخص مهم «منبع»، «روش» و «بینش» شان در دین شناسی)، تفکیک کرده‌ام.

پرداختن به این تعاریف و روند و تحلیل انتقادی این جریان را به همان مقالات و گفتارها ارجاع می دهم[1] و در این مقال از زاویه‌ای دیگر به این جریان می‌نگرم.

روایت نسل من

بخش عمده ای از نسل من، از خانواده های مذهبی سنتی؛ با آموزه های مملو از شور و شعور علی شریعتی، پرده سنت در برابر چشمانشان فرو افتاده و دنیایی تازه و  تجربه در هم تنیده ای را همزمان و به طور موازی (و شاید هم بدون این که خودشان در این دو لایه دقت و تاملی داشته باشند)، تجربه کرده‌اند: نوزایی فرهنگی و تعهد اجتماعی. این دو را شریعتی در یک کلمه بدون هیچ پیشوند یا پسوندی خلاصه اش می کرد: روشنفکر. ادبیات او مملو از این کلمه است. کلمه ای تنها و مجرد و این بی دلیل نبود… .

بعدها؛ بعد از گذشت دهه‌ای از انقلاب بود که این کلمه واحد به دو واژه روشنفکر دینی و غیردینی تفکیک شد. این همزمان بود با تولد جریانی فرهنگی از درون ساختار قدرت که در حلقه کیان با محوریت اندیشه‌های دکتر سروش در جریان بود. (همزمان با آن دو رویکرد دیگر، یکی در ادبیات و هنر-محسن مخملباف- و دیگری در مدیریت و اقتصاد سیاسی- گروه کارگزاران- نیز شروع به جوانه زدن کرد که خود داستان دیگری است.)

حلقه کیان

نقدهای عبدالکریم سروش و حلقه کیان بر «علی شریعتی، ایدئولوژی و انقلاب» (که به گمان نگارنده نوعی فرار به جلو به جای نقد آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی و دیگر کارگزاران نظام از جمله کارگزاران فرهنگی‌اش شده بود)، به تدریج جریان جدیدی از نواندیشان دینی را پدیدار ساخت. بحث در باره این جریان و آثار مثبت (و احیانا منفی اش)، موضوع دیگری است.

زین پس با متکثر شدن فضای اندیشه دینی و جریانات فعال درآن بود که تعابیر مختلفی همچون نواندیشی دینی، روشنفکر دینی و… نیز بر دایره واژگانی که قبلا عمدتا تحت عنوان روشنفکر(به طور عام) و یا با اشاره به افراد و جریانات خاص تر؛ احیاءگری دینی، خرافه زدایی از دین و امثال آن شناخته می شد، افزوده شد.

امروزه با گذشت بیش از دو دهه از آن دوران و شاید بیش از یک قرن از نحله های مختلفی که هریک به نوعی نواندیش دینی تلقی می‌شوند تدقیق و تامل مجددی بر این جریان و عناوین و نام‌هایش؛ پروژه ها و رویکردها و دغدغه‌هایش بی‌فایده نباشد.

تولد دیالکتیکی نواندیشی دینی

قبل از ورود به اصل بحث باید به دو نکته مقدماتی نیز اشاره کرد. یک نکته محوری این است که تقریبا همه نحله‌هایی که به نواندیشی در دین پرداخته اند یا در پاسخ یا به چالشهای فکری بوده اند که دیگر منابع معرفتی (و یا رقبا و مخالفان دین و اندیشه دینی) ایجاد کرده بودند و یا در پاسخ به نیازهای مبرمی بوده که برخاسته از رخدادهای سیاسی و اجتماعی بوده است. و یا احتمالا برخاسته از هر دو نیاز و چالش؛ هم فکری و ذهنی و هم عینی و اجتماعی.

شاید بتوان این امر را به درازنای فرهنگ و تمدن اسلامی نیز عقب برد. چرا که نواندیشی و اصلاح اندیشه دینی تاریخی به درازنای تاریخ دین و فرهنگ دینی دارد. از همان سده‌های اولیه شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی (همانند جریانات مشابه در اندیشه یهودی و مسیحی و …)، و در پاسخ به معضلات ذهنی و عینی آن، نیاز به نقد و پالایش و اجتهاد و نوآوری در ابعاد مختلف فرهنگ دینی (اعم از فقه و کلام و فلسفه و …) احساس میشد. این که در هر قرنی مجدّدی ظهور خواهد کرد جمله معروفی در تاریخ فرهنگ اسلامی است (که گاه حتی جامه حدیث منقول از بزرگان دین نیز به تن کرده است).

اما در همان دوران نیز مجدّدان در دین و یا پیدایش نحله‌های متفاوت از فرهنگ رسمی و عامه، خود در پاسخ به مثلا فلسفه یونان و یا نیازهای عملی امپراطوری اسلامی شکل می گرفته است. تولد جریاناتی همچون اخوان الصفا و یا پیدایش و رشد جریانات مختلف فقهی و فلسفی و کلامی و عرفانی در این بستر قابل فهم است.

اما اصلاح و بازخوانی اندیشه دینی در آن دوران عمدتا مباحثی درون دینی و یا مباحثی بین الاذهانی بین ذهن دینی و ذهن علمی و فلسفی قدیم بوده است. بدین ترتیب میتوان خط فاصل و فارغی بین آن نواندیشی ها با نواندیشی دوران جدید کشید.

نواندیشی جدید عمدتا در چالش با علم جدید و اندیشه های جهان جدید و از جمله  در رقابت با علوم انسانی مدرن و یا ایدئولوژی های  جدید (مثل ناسیونالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم – و بعدها فمنیسم)، و یا نیازهای عینی جوامع اسلامی در دنیای جدید و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن، از جمله مسئله عقب ماندگی جهان اسلام از کاروان توسعه جهانی و مبتلا بودنش به استبداد و به خصوص پدیده استعمار( وبعدها، پدیده صهیونیسم) و آنچه از سوی جریان چپ امپریالیسم نامیده می‌شد، شکل گرفته است. مرور روند شکل‌گیری فکری-اجتماعی جریانات مختلف نواندیشی دینی و نسبت آن با واقعیات ذهنی و عینی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی دوران مقوله دیگری است.

روندها و مراحل تطور فردی نواندیشان دینی

نکته مقدماتی دوم این است که بسیاری از نامداران عرصه نواندیشی دینی در زندگی فردی و فکری خود سیر و روندی داشته اند که در مورد بسیاری شان می توان به مرحله بندی و تفکیک آنها پرداخت. در این نوشتار به دنبال این جزئیات نیستیم و به مرحله‌ای از زندگی فردی و فکری نامداران توجه داریم که بیانگر وجه غالب و شناخته شده اندیشه آنان است.

سه دغدغه و رویکرد در نواندیشان دینی

حال با این مقدمات و بیشتر معطوف به کشور خودمان ایران می توان رویکردها و درونمایه غالب بر جریانات مختلف نواندیشی دینی را در سه مولفه مهم شناسایی کرد:

کار احیاءگرانه

بخشی از نواندیشی هایی دینی بیشتر جنبه احیاءگری دینی با خرافه زدایی و بازگشت به منابع اصیل دارند. آنها هم در رقابت با برخی اندیشه های سنتی دینی و  کلام سنتی آن هستند و هم بعضا در رقابت و  و چالش و گفتگو و پاسخگویی با علم تجربی (و بعدا اندیشه‌های جدیدی همچون مارکسیسم). جدا از تاثیر و تاثیری که با اتفاقات سیاسی و تاریخی عصر خویش داشته‌اند. آنها کار فکری دینی‌شان را عمدتا با انگیزه های دینی و به قصد خدمت به دین انجام می‌داده‌اند. بازتاب بیرونی و عینی این رویکرد حداکثر در پی تربیت و بهبود اخلاق فردی مومنان و متدینان و جلوگیری از آسیب های اخلاقی آنان با رویکردی فردگرایانه است. مباحث این دسته عمدتا درون دینی و با اتکا به قرآن دارد. بخشی از آنان دغدغه پالایش دین از خرافه را تا مقابله با انبوهی از احادیثی که جعلی اش می دانند دامن گسترده اند. شاید امثال ابوالحسن خان فروغیِ، هادی نجم‌آبادی، شریعت سنگلجی و … را بتوان در این دسته جای داد.

کار روشنفکری

بخش دیگری از نواندیشی های دینی عمدتا جنبه روشنفکری دارد. روشنفکری دارای دو مولفه است: کشف حقیقت و تقلیل مرارت. بیضی ای با دو کانون و نه دایره ای با یک مرکز.

 آکادمیسین‌ها دایره‌ای با مرکزیت کشف حقیقت هستند و سیاست‌مداران دایره‌ای با مرکزیت قدرت، کسب و حفظ قدرت و یا اصلاح و تغییر قدرت حاکم.

 شاید بخش مهمی از احیاءگران و خرافه‌زدایان از دین(دسته اولی که در بالا نام برده شد) نیز دایره ای با مرکزیت دین و انگیزه خدمت به دین برای حفظ و اعتلای آن در برابر انحرافات داخلیِ، رقبای بیرونی و یا حوادث روزگار بوده اند. اما دسته دوم بیضی دوکانونی بوده اند که یک کانونش شباهتی نسبی با احیاءگران دارد و بدنبال کشف حقیقت دینی(به علاوه دیگر نوزایی‌های فرهنگی غیردینی به فراخور زمانه خویش) است. در نگاه این دسته اما، دین اهمیت فی نفسه ای ندارد. دین برای انسان و مردم است. مذهب برای انسان است نه انسان برای مذهب(شریعتی). آنها میخواهند از طریق اسلام به ایران و مردمش خدمت کنند و نه برعکس(جمله بازرگان در مقایسه خودش با آقای خمینی). این نحله رویکردی کاملا اجتماعی(و سیاسی) دارد. بدنبال آزادی و استقلال و عدالت و اخلاق است. هر چند مروجان این نحله هر یک به مراتبی، انگیزه های دینی و بنا به فرهنگ و تربیت خانوادگی شان علائق دینی متدینانه داشته‌اند اما نسبت به دسته اول این علائق  و احیانا تعصب دینی و دغدغه نجات دین و خدمت به دین نبوده است که آنها را به کار فرهنگی و اجتماعی و بعضا سیاسی کشانده است. آنها در عین حال و شاید هم  در مرتبه نخست یک فعال اجتماعی و سیاسی و به طور دقیق تر یک «روشنفکر» بوده اند.

برای یک روشنفکر کار فکری و فرهنگی نیز وسیله و ابزار و بستری برای تغییرات اجتماعی است. برای خدمت به آدمیان و کاستن از رنج و محنت ها و مرارت های شان. برای بهسازی زندگی اجتماعی شان و برای بهروزی فردی و اخلاقی و معنا داری و ثمر بخشی زندگی فردی شان. اما در کل رویکرد این‌ها بر خلاف دسته اول درونمایه‌ای جمع گرایانه و به عبارتی معطوف به جامعه کل داشته است نه معطوف به شخص و فرد مومنان و متدینان.

 درون مایه مباحث این رویکرد نیز حالتی بین رشته‌ای دارد و بین ادبیات دینی و ادبیات علوم مدرن(تجربی و انسانی) در حال رفت و برگشت است و در برخی حتی بینشی مرزی را شکل داده است. شاید بتوان سید جمال الدین اسدآبادی، محمد اقبال، مهدی بازرگان و علی شریعتی را در این دسته جای داد.

کار آکادمیک

پ- بخش دیگری از نواندیشی‌های دینی عمدتا جنبه آکادمیک دارد و  آن را می توان همچون پروژه ای علمی تلقی کرد. پروژه ای برای کشف حقیقت که هر چند موضوعش دین است (و شاید در انتخاب این حوزه دغدغه ها، سابقه و سائقه دینی و متدینانه اندیشه ورزانش نقش اصلی را دارد)، اما در پیگیری موضوع و نتیجه‌گیری از آن نه آنچنان دغدغه خدمت به دین مولفه اصلی است و نه دغدغه تعهد اجتماعی و دغدغه تغییر (در سیاست و قدرت).

این رویکرد به ویژه بعد از انقلاب و به گل نشستن تدریجی پروژه حکومت دینی به محوریت ولایت فقیه تولد و نشو و نما یافته است. هم چالش ها و دغدغه ها و عکس العمل های درونی و روانی فردی قائلان این نحله و هم بستر اجتماعی سرخورده از دین و روحانیت و حکومت استبدادی دینی در شکل گیری این رویکرد بی تاثیر نبوده است. بدین ترتیب در مقایسه با دو نحله دیگر می توان گفت این رویکرد ادبیاتی عمدتا برون دینی دارد. هر چند مثل نحله دوم در رفت و برگشت بین دین و دنیای جدید است و تاحدی حالت مرزی دارد اما به صورت شتابانی نقطه ثقل ادبیاتش (شاید بنا به حالات شخصی و یا وضعیت اجتماعی مردمانی سرخورده از دین و حکومت دینی) به خارج از ادبیات دینی نقل مکان کرده است. در این رویکرد احتمالا بتوان از عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و مجتهد شبستری- هر سه در وضعیت و مرحله متاخرشان- نام برد.

ساده سازی برای طبقه بندی

در همین جا باید اذعان نمود که در ترسیم و تفسیر سه رویکرد احیاءگری، روشنفکری و آکادمیک و به خصوص در مثال از مصادیق آن قطعا نوعی ساده سازی برای شکل دادن به طبقه بندی نمادین(ایده ال تیپ) صورت گرفته و شاید نتوان در هریک از اندیشه ورزانی که یاد شد این سه مولفه را به صورت کامل تفکیک نمود. در دسته اول نیز رگه ها و مولفه های مهمی از دسته دوم مشاهده می‌شود. همانطور که دسته دوم را نمی‌توان تماما خالی از مولفه های دسته اول و سوم دانست و یا در دسته سوم عناصر پر رنگی از دو لایه دیگر را ندید.

جدا از این ساده سازی؛  همانگونه که در بالا هم  آمد، این تفکیک بی توجه به سیر و مراحل فردی و فکری این عزیزان و نامداران نبوده بلکه به وجه غالب آنان (و یا حداقل آنچه از منظر نگارنده غالب به نظر می رسد)، تمرکز نموده است. قطعا با اصل قرار دادن مولفه های دیگری به جز انگیزه های وجودی و محوری هر یک از این سه رویکرد که به گمان بنده رنگش را به کل اندیشه و پروژه هر یک زده، و با برجسته کردن و متن و اصل قرار دادن مولفه هایی دیگر می توان دسته بندی متفاوتی از مجموعه خانواده نواندیشی دینی در ایران بدست داد و اسامی این نامداران را نیز در آن دسته بندی جابجا کرد و عده ای را در کنار عده ای دیگر قرار داد. نگارنده خود نیز مثلا وقتی از منظر روش شناسی حاکم بر اندیشه ورزی هر یک از این نامداران بدانان نگریسته، بازرگان را در یک دسته (با غلبه رویکرد علمی شبه پوزیتویستی)، شریعتی و مجتهد شبستری را در دسته ای  دیگر ( با غلبه رویکرد وجود و اگزیستانسیالیستی) و سروش و ملکیان را در دسته سومی ( با غلبه نگاه عقلی و تحلیلی) قرار داده است.

بر این اساس، همانگونه که در بالا هم آمد شاید خود نامداران نام برده شده نیز به  سادگی در یکی از این سه قالب نگنجند. به طور مثال ممکن است فردی در رویکرد سوم شخصا بسیار متشرع تر از فردی در رویکرد دوم باشد. و یا انگیزه های متدینانه فردی از دسته دوم از بعضی ازنامداران دسته اول کمترنبوده بلکه بسا بالاتر هم  بوده باشد. بدین ترتیب این دسته بندی براساس نمای بیرونی و کلی ترین سیمایی است که از پروژه های سه گانه یاد شده، آن هم از پشت عینک نگارنده، دیده شده است.

رویکردهای تلفیقی

در همین راستا می توان از رویکردهای تلفیقی نام برد که در مرز بین این سه نحله قرار می گیرند. به طور مثال، به زعم نگارنده، آقای کدیور حالتی تلفیقی میان رویکرد اول و سوم را دارد و یا تلفیقی از این دو را در ایشان (به خصوص کدیور متاخر و کنونی که به صراحت بین پروژه اصلاح دینی و اصلاح و تغییر سیاسی فاصله گذاری می کند)، می‌توان مشاهده نمود. و یا آقای یوسفی اشکوری  به خصوص در تحقیقات و نگارش های  اخیرش در مورد تاریخ اسلامِ، وضعیتی بین رویکرد دوم و سوم (و البته در بسیاری موارد رویکرد سوم)، را دارد.

نوشریعتی‌ها عمدتا در وضعیت دوم قرار دارند اما در بعضی کارها و پژوهش‌هایشان می توان حالت تلفیقی و یا مرزی بین رویکرد دوم و سوم را مشاهده نمود.

نواندیش دینی مثل احمد نراقی گاه تبارزهایی دارد که درونمایه اش تلفیقی از نحله اول و سوم (گاه با غلبه وجه سوم) به نظر می رسد. این حالت در برخی نوشتارهای یاسر میردامادی  با درونمایه های مدافعه گرایانه اش (علیرغم همه بداعت‌هایش) نیز مشاهده می شود. همانطورکه در کارهای سروش دباغ که جنبه پژوهشی و روایی اش (از علوم انسانی مدرن) غالب است، گاه کشش ها و دغدغه هایی قوی از رویکرد دوم مشاهده می گردد.

خانواده بزرگ نواندیشی دینی

در پایان با تاکید باید گفت مجموعه نواندیشان دینی علیرغم همه تنوع و تکثرشان از منظر نواندیشی در دین «یک خانواده بزرگ» هستند؛ با اعضایی متنوع و متکثر. چه بدنبال «احیاء دین» بوده  و «درد دین» داشته باشند و چه بدنبال «ساختارگشایی و بازسازی دین» و «دغدغه محرومان»  وجودشان را شعله ور کرده باشد و چه بدنبال «تببین دین با رویکرد آکادمیک» و «دغدغه مجهولات» بزرگ و استخوان سوز بر ذهن شان سنگینی کند و چه تلفیقی از این سه رویکرد و دغدغه محوری.

پانویس‌ها: 

[1] کتاب نوگرایی دینی؛ نگاهی از درون (به خصوص بخش حال و آينده نوگرايى دينى در ايران)

سخنرانی در همایش آسیب شناسی روشنفکری دینی (تهران)

ارزیابی اجمالی و سرمشق‌های نواندیشی دینی

تغيير جايگاه‌ “مذهب‌” در ايران‌ كنوني‌

نواندیشی دینی؛ برآمده از تاریخ و تاریخ ساز

سخنرانی در میزگرد سمینار رفرماسیون در غرب، اصلاح دینی در ایران(کلن)