وظیفه ی روشنفکری دینی در احیای حقوق زنان

صدیقه وسمقی

روشنفکری دینی و به عبارتی دیگر نواندیشی دینی بر پایه ی عقل و استدلال و تحلیل استوارشده است؛ در حالی که دین داری سنتی ایمان را طلیعه دار خود می داند. این بدان معناست که ایمان جلوتر از عقل حرکت می کند و بر آن سوار است. بدین ترتیب این ایمان است که عقل را به هرسو که می خواهد می راند. ایمان بدون پایه ی عقلی چیزی جز تعصب نیست که عقل را به دنبال خود به ورطه ی ناکجا آباد می کشاند. مشکل جوامع اسلامی و کسانی که می خواهند دین معقول و به تبع آن زندگی معقولی داشته باشند با دین داری سنتی، همین نکته ی حساس و مهم است. وقتی جلوتر از تعقل به چیزی ایمان آوردی، دیگر عقل، تو را به چه کار می آید؟ هر چیزی که بر عقل سوار شد، همو عقل را به هر جا که می خواهد می راند و به عبارت دیگر عقل را از کارایی می اندازد. دین داری سنتی به همین دلیل است که نسبت واقعی با عقل ندارد و هر کجا که عقل با فهم و درک آن مخالف باشد به راحتی عقل را دور می زند و احساس خسران و اشتباه نمی کند. فقه سنتی که مدعی تبیین حقوق انسانی بر پایه ی شریعت است، بر پایه ی کلامی استوار شده که پیش از تعقل اصولی را پذیرفته است، اصولی مانند حجیت سنت و یا اعتبار شرعی روایات. بر مبنای اصولی از این دست است که حقوق زن در فقه اسلامی تعریف و تبیین می شود. این حقوق سراسر تبعیض و تحقیرآمیز، صدای اعتراض زنان مسلمان را بلند کرده است. در ایران امروز که دهه ها قوانین فقهی را عملا تجربه کرده است اشکالات جدی این قوانین و ناکارامدی آن بسیار روشن شده است. به شهادت نتایج عملی، دیگر نمی توان این قوانین را نجات بخش و مایه ی رستگاری دانست. ناصالح دانستن زنان برای سرپرستی فرزندان خویش، تصدی امر قضا، تصدی ریاست جمهوری، داشتن دیه ی برابر با مرد، داشتن گذرنامه به طور مستقل و بدون اجازه ی شوهر، داشتن حق طلاق همسان مرد و تبعیضات فراوان دیگر تا جایی پیش می رود که مردان به خود اجازه داده اند حتی خروج زن از خانه را مشروط به اجازه و رضایت خویش سازند. آیا به راستی اینها آموزه های دین است؟

پاسخ منصفانه دادن به این پرسش مستلزم منصفانه اندیشیدن و منصفانه نگریستن و منصفانه تحقیق کردن است. در روزگار ما این کار چندان آسان نیست. عملکرد دین داری سنتی، به ویژه سوار بر اسب قدرت، به گونه ای بوده است که سخن منصفانه زدن درباره ی اسلام را دشوار ساخته است. اگر بخواهی منصفانه استناد و استدلال کنی، گاهی تصور می شود که جانبدارانه در صدد توجیه اسلام هستی. من گمان می کنم که یکی از مشکلات جدی امروز ما، نادرست و غیرروشمند اندیشیدن است که نتیجه اش قضاوت نادرست می شود. روشمند و منصفانه اندیشیدن نیز از موضوعات مهمی است که نواندیشی دینی باید به آن بپردازد و آن را در جامعه ی اسلامی ترویج کند.

یکی از موضوعات مهمی که نواندیشی دینی به طور جدی باید به آن بپردازد، حقوق زن است. شاید پرسیده شود که این موضوع چه ارتباطی با نواندیشی دینی دارد؟ باید گفت که در جوامع اسلامی حقوق زن و مسائل مربوط به زنان با سنت گره خورده و این گره با دینی کردن سنت توسط فقه اسلامی محکمتر و باز کردن آن سخت تر شده است. این گره باید با اندیشه باز شود. اصلاح قوانین به تنهایی، بدون اصلاح دینی کفایت نمی کند. به تجربه ی کشور خودمان و دیگر کشورها که بنگریم، می بینیم که در مقاطعی اصلاحاتی به نفع زنان در قوانین صورت گرفته است، اما به محض آنکه اسلام گرایان قدرت را در دست گرفته اند، اصلاحات را ملغی ساخته اند. به عنوان مثال از اصلاحات قوانین خانواده در دوره ی پهلوی و نیز از اصلاحات قوانین در مصر و لیبی قبل از تحولات اخیر می توان یاد کرد. در ایران بلافاصله پس از انقلاب ۵۷ اصلاحات، عملا ملغی شد و در مصر نیز با روی کار آمدن اخوان المسلمین همین اتفاق افتاد، همچنانکه در لیبی نیز پس از قذافی با روی کار آمدن گروهی از اسلام گرایان با همین رویکرد مواجهیم. مشکل اساسی این است که تا زمانی که تبعیضات علیه زنان با دین توجیه می شود و حقوق تحقیرآمیزی که برای زن مسلمان تعریف شده، دینی خوانده می شود، همین تهدید همواره وجود دارد. از این روست که گمان می کنم نواندیشی دینی نقش مهمی را در این رابطه می تواند ایفا کند. آن نقش به گمان نگارنده، باز کردن گره حقوق از دین است.

اصلاح دینی، زیرساخت ضروری برای اصلاحات حقوقی پایدار به نفع زنان است. بدون این زیرساخت هرگونه اصلاحات حقوقی ناپایدار خواهد بود. ساختن این زیرساخت نیز نیازمند بحث های درون دینی مدلل و منطقی است. خوشبختانه قرآن که منبع اصلی شناخت اسلام است، عبارات و آیاتی ندارد که تصریح بر تبعیض علیه زنان داشته باشد. هر آنچه که در این رابطه گفته می شود، تفسیر کسانی است که دیدگاه خود را بر قرآن تحمیل می کنند. تفسیر هر چه که باشد نمی تواند دلیل محسوب شود. ممکن است در اینجا به آیات ارث اشاره شود. برخی این آیات را دال بر تبعیض علیه زنان دانسته اند، حال آنکه به گمان من چنین نیست. در برخی آیات ارث، سهم زن و مرد برابر و در برخی ، سهم زن بیشتر و در پاره ای از آیات، سهم زن کمتر است. ارث یک موضوع مالی است که باید آن را در مجموعه ی وظایف و مسئولیت های مالی خانواده ارزیابی نمود. وضع چنین قوانینی در جامعه ای که زنان اساسا سهمی از ارث نداشتند، برای گام نخست بسیار مثبت است. در همه ی جوامع برای تعیین وارثان و سهم آنان از ارث، به عوامل متعددی توجه می شود، عواملی مانند تعریف خانواده، میزان قرابت افراد به متوفی، میزان مشارکت مالی افراد در خانواده و …در ساختار قبیله ای حجاز نیز این عوامل مورد توجه بوده است.آنچه که پافشاری بر آن غیرمنطقی است، غیرقابل تغییر بودن قوانین است. با استناد به قرآن نیز نمی توان این ادعا را اثبات نمود که تغییر قوانینی مانند قوانین ارث به نفع عدالت، با قرآن مخالف است؛ بلکه بر عکس، می توان ادعا کرد که تاکید قرآن و عقل در قوانین بر عدالت است. هرگاه که قانونی به دلیل تغییر شرایط عادلانه نباشد، ولو قانون قرآنی باشد، قابل تغییر و اصلاح است.

 بسیاری از قوانین ارث امروز عملا عادلانه نیستند. امروز نابرابری در حقوق اساسی انسانها، بی عدالتی دانسته می شود. تعریف حقوق اساسی دیگر مبنای جنسیتی، نژادی و یا قومی و دینی ندارد. فقه سنتی با این نحوه ی نگرش به حقوق انسانی بیگانه است. دلیل این بیگانگی آن است که در طول قرون، جهان اسلام در حوزه ی فلسفه و کلام و مباحث نظری رشد چشمگیری نداشته است. فقه بدون پایه های فکری و نظری توسعه یافته است. به همین دلیل جهان اسلام امروز از دستاوردهای ارزشمند بشری که معقول و رهایی بخش است بسیار فاصله دارد و این دستاوردها را با توجیهاتی مانند غربی بودن رد می کند. کلام و فلسفه ی اسلامی نتوانسته همراه با تحولات بزرگ جوامع، پیش آمده و خود را با تقاضاهای تازه ی بشری سازگار نماید. ناسازگاری فقه سنتی با حقوق زن در دنیای امروز نیز از همین روست. تفکر و تعقل و بحث و تحلیل از حوزه های علوم دینی رخت بربسته است و شاید از آغاز نیز جایگاهی در این حوزه ها نداشته است. حوزه هایی که در آنها فقه به طور تعبدی تدریس و فهمیده می شود، نمی توانند مدعی تبیین حقوق انسانها باشند.

نکته ی مهم دیگری که ورود نواندیشی دینی به حوزه ی حقوق زنان را موجه می سازد ارتباط حقوق زنان با دموکراسی و توسعه است. زنان به عنوان نیمی از جمعیت جامعه ی بشری بیشترین تبعیضات را متحمل می شوند. هنوز بخش های بزرگی از جهان از جمله جهان اسلام و جوامع توسعه نیافته از تبعیض رنج می برند و در این جوامع تبعیض علیه زنان تبعیضی سیستماتیک محسوب می شود. برابری انسانها و رفع تبعیض از همه در حقوق اساسی، از پایه های توسعه و دموکراسی است. نمی توان جامعه ای آزاد و توسعه یافته داشت در حالی که زنان در آن جامعه از تبعیضات و تحقیرات رنج می برند. نمی توان قوانین عادلانه داشت در حالی که قانون برای همه برابر نیست. یکی از دغدغه های نواندیشی دینی توسعه و دموکراسی و لوازم آن مانند برابری و آزادی است. نواندیشی دینی هم باید این مفاهیم را تبیین کند و هم موانع تحقق آن را مورد بررسی و مداقه قرار دهد.

تعریف حق در دنیای امروز تحول یافته است. انسان امروز گام های بلندی به جلو برداشته است و از برابری همه ی انسانها در حقوق اساسی و رفع تبعیض از زنان سخن می گوید. این دستاوردهای معقول و عادلانه را نمی توان نادیده گرفت. دین داران سنتی این دستاوردهای بزرگ را در تعارض با اسلام می دانند. دلیل این تعارض، پاره ای مبانی سست و نادرست در فقه سنتی است که به طور جدی مورد نقد نواندیشی دینی قرار دارد. حقوق نمی تواند موضوعی دینی باشد. ممکن است بتوان گفت که عدل و قسط مورد تاکید دین است و لذا حقوق باید عادلانه باشد و به عبارتی حقوق ظالمانه مورد تایید اسلام نیست؛ اما نمی توان جزئیات حقوق را از منبع دین اخذ کرد، چنان که فقه سنتی به این امر اقدام نموده است. ممکن است به حقوق ارث که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته و حتی وارد جزئیات نیز شده است اشاره شود. در پاسخ باید گفت که وجود برخی حقوق در قرآن به فراخور شرایط مخاطبان قرآن به معنای ابدی و حتی شرعی بودن این حقوق نیست. قرآن نیز با توجه به عرف مخاطبان خود و ضرورت های موجود به وضع پاره ای قوانین پرداخته است. این بدان معنا نیست که هرگز نمی توان این قوانین را تغییر داد و با توجه به تحولات، با میزان عدالت، قوانین تازه ای وضع نمود. میزان اصلی در قوانین، عدالت است. هنگامی که با تغییر شرایط، قوانین، عادلانه دانسته نمی شوند، نمی توان از آنها دفاع کرد.

قرآن و اسلام هیچ مخالفت صریح و یا حتی تلویحی با برابری حقوق زنان با مردان ندارد. رواج قوانین تبعیض آمیز در میان نخستین پیروان اسلام هیچ توجیه دینی ندارد، بلکه یک موضوع تاریخی است. رویکرد اسلام و پیامبر، تغییر قوانین به نفع زنان بوده است. این رویکرد به نفع این ادعاست که می توان قوانین را همچنان به نفع زنان اصلاح نمود تا جایی که عدالت اقتضا می کند. اگر مقتضای عدالت برابری است، نمی توان برابری را به دلیل آنکه شعار نخستین پیروان اسلام نبوده، رد کرد.به گمان نگارنده اگر زنان، هنگام ظهور اسلام به جایگاهی رسیده بودند که خواستار برابری حقوق خود می شدند و بر این امر پافشاری می کردند، می توانستند به مقصود خود برسند. قوانینی که به نفع زنان اصلاح شد مطالبه ی زنان بود و پیامبر نیز با آنان همراهی و همدلی نمود.

برابری حقوق زنان به مدد نواندیشی دینی باید تا جایی پیگیری شود که در حوزه های علوم دینی نیز از این برابری سخن رانده شود. تنها در این صورت است که می توان اطمینان یافت که خطر تبعیض با سوءاستفاده از دین، دیگر در کمین زنان نیست.