مندائیان معاصر در ایران
حسین خندقآبادی[1]
درآمد
با جستجویی ساده در اینترنت ذیل مندائیان با چهره مردانی با ریش بلند و لباسی سرتاسر سفید روبرو میشویم که با طنابی در میان مقید شده است. در عکسها، این مردان را بههمراه زنان و کودکانی در پوششی سرتاسر سفید معمولاً کنار رودخانهای، یا حوضچه آبی، در حال بهجا آوردن مراسمی آیینی مشاهده میکنیم. اینان خود را «مَندائی» میخوانند و در زبان محلی، در ایران و عراق، به آنها «صُبّه» یا «صُبّی» میگویند، که به کاربرد عنوان «صابئی» درباره آنان اشاره دارد. مندائی نام قوم-کیشی تعمیدی است که آب و غسل نقشی اساسی در اجرای مراسمهای آیینی آن دارد. از این رو، مندائیان همواره اجتماعات خود را معمولاً در کنار رودخانه شکل دادهاند. در ایران و عراق که همواره مهمترین محل حضور مندائیان در جهان به شمار آمده، شهرهای حوالی رودخانههایى چون دجله، فرات، کارون، دز و کرخه از مکانهاى اصلى زیست آنها بوده است.
بهرغم سابقه کهن کیش صابئین مندائی، تحقیقات درباره آنها تا مدتها بهسبب سوءتفاهم مبشران مسیحی از توجه محققان دور مانده بود. از این رو، تحقیقات آکادمیک درباره صابئین مندائی عمر چندان زیادی ندارد. مبشران مسیحیای که در قرن شانزدهم میلادی بهسوی ایران و عراق گسیل شده بودند، بهسبب اهمیت غسل و تعمید نزد صابئین مندائی و همچنین جایگاه مهم یحیای تعمیددهنده نزد آنان، آنها را فرقهای مسیحی به شمار آورده بودند و از این رو تا مدتها از آنان با عنوان «مسیحیان قدیس یوحنا/ یحیی» یاد میکردند،[2] تا اینکه سرانجام تقریباً دو قرن بعد، محققان متون اصلی آنها را منتشر کردند، و در قرن نوزدهم، تئودور نولدکه قواعد خط و زبان مندائی را تدوین کرد. این اقدامات راه را برای مطالعات نظاممند درباره الاهیات، اسطورهشناسی، مناسک و تاریخ صابئین مندائی و عرضه انواع نظریهها درباره آنها فراهم کرد. گام مهم دیگر را اِتِل دراوِر[3] (معروف به لیدی دراور) در قرن بیستم با ترجمه متون آنها به زبان انگلیسی برداشت. پیش از او د. خولسون[4]، یک جلد از کتاب دوجلدی خود را به جمعآوری همه متنها و گزارشهای مرتبط با صابئین در متون اسلامی اختصاص داده بود. نظریه او که مندائیان را همان صابئین مذکور در قرآن میدانست، تا مدتها در بین پژوهشگران پذیرش عمومی داشت.[5]
خاستگاه
محققان عناصر مختلفی از ادیان گوناگون را در کیش صابئین مندائی یافتهاند؛ از جمله اینکه خط و وامواژههای گوناگون در زبان آنها را به ریشههای اکدی، سومری و بهخصوص آرامی رساندهاند. در کیهانشناسی و اخترشناسی آنان عناصری مشترک با بابلیان باستان یافتهاند؛ برخی مفاهیم دینی، مانند دوگانگی روشنایی و تاریکی را تا سرچشمههای گنوسی دنبال کردهاند؛ در گاهشماری دینی و برخی جشنهای آیینی آنان ردّی از کیشهای زرتشتی و مانوی یافتهاند؛ برای برخی مناسک دینی، مانند تطهیر و تعمید، تعیین روز مقدس هفته و برخی معجزات و داستانهای شخصیتهای مقدس آنان شباهتهایی با آنچه در عهدین آمده است دیدهاند؛ و نظایری میان برخی احکام دینی آنان با احکام اسلامی سراغ گرفتهاند.[6]
این تأثیرپذیری از ادیان و اقوام مختلف بهدلیل تاریخ طولانی کیش صابئین مندائی و مهاجرتهای آنان در طول تاریخ بوده است. با ترجمه شدن یگانه متن مندائی به نام حَران گَویثا که در آن شواهدی تاریخی درباره خاستگاه مندائیان ثبت شده است، پرتوی بر تاریخ و مسیر مهاجرت این قوم کهن انداخته شد. در این متن به سکنی گزیدن صابئین مندائی در «نواحی غربی» اشاره شده است که محققان منظور از آن را بیتالمقدس دانستهاند؛ جایی که یحیای تعمیددهنده بهعنوان یکی از شخصیتهای مهم آنان ظهور کرد. در حران گویثا همچنین به آزار و اذیت صابئین مندائی در بیتالمقدس بهدست یهودیان اشاره شده، که تاریخ آن را پیش از ویرانی بیتالمقدس بهدست تیتوس، امپراتور روم، در سال 70 میلادی تخمین زدهاند. این امر در نهایت به مهاجرت همه صابئین مندائی به «شرق» انجامید که زیر سلطه پارتیان بود. در این متن از حمایت شاهی پارتی بهنام اَردوان (اَردبان) قدردانی شده است. پژوهشگران او را بیش از همه با آرتابانوس سوم (حدود 12-38م) انطباق دادهاند. مندائیان، نخست به سرزمینی کوهستانی، که از آن به «حَران گَویثا» (حران داخلی) یاد شده است، مهاجرت کردند. این مهاجرت احتمالاً در قرن نخست میلادی رخ داده است و با توجه به اشاره به کوههایی در این منطقه، برخی آن را با نواحی کوهستانی سرزمین ماد، در نواحی شمالی بینالنهرین، منطبق دانستهاند. پس از مدتی، مندائیان، در حفاظت پارتها، از این نواحی کوهستانی بهسمت تالابهای جنوب بینالنهرین (معروف به بطائح) مهاجرت کردند. دوره دوم تاریخ مندائیان با سکنی گزیدن آنها در این وطن جدید آغاز میشود. در اینجا آنها در احاطه سنتهای محلی، عمدتاً بابلی، ایرانی و مسیحیت شرقی (بهویژه نسطوری) قرار گرفتند. بهگفته منابع مندائی، آنان در دوران پارتیان عبادتگاههای فراوانی در وطن جدیدشان ساختند، اما زمانی که ساسانیان بر پارتیان غلبه کردند، بسیاری از عبادتگاههایشان ویران شد؛ بهویژه در قرن سوم میلادی، هنگامی که دین زردشتی دین رسمی پادشاهی ایران شد.[7]
متون مندائی کنونی به خط و زبان مندائی و برگرفته از زبان آرامی شرقی است که به پیش از قرن سوم میلادی بازمیگردد.[8] مهمترین و اصلیترین کتاب دینى مندائیان گَنزا رَبا (گنج بزرگ) است. مندائیان اعتقاد دارند که این کتاب بهواسطه «هیبِل زیوا» (که در گنزا ربا از او با تعبیر «گبرائیل» [جبرئیل] یاد شده است) به آدم وحى شد و سپس به نوح و سام رسید و سرانجام در زمان یحیی مدون گشت. مندائیان فقط به نبوت همین اشخاص اعتقاد دارند و از آنها فرمان میبرند. گنزا ربا به دو بخش تقسیم میشود: «گنزاى راست» که حجیمتر است، و «گنزاى چپ». این دو بخش چینش خاصی دارند: بخش اول از راست به چپ و بخش دوم از انتهای کتاب و از چپ به راست تنظیم شده است.[9] شواهدی در برخی از متون مندائی هست که نشان میدهد دستکم تدوین بخشهایی از آنها به پس از ظهور اسلام بازمیگردد؛ مانند اشارههایی به حمله عربها در حران گویثا و ذکر فهرست شاهان پارتی و ساسانی در گنزا ربا که به خسرو پسر هرمز (خسروپرویز) ختم میشود و در آن پیشگویی شده است که پس از شاهان ایرانی شاهان عرب خواهند آمد.[10]
امروزه شمار اندکی از مندائیان با خط و زبان اصلی متون خود آشنایند. یکی از شرایط بالاترین مقام روحانی در کیش مندائی خبرگی در خواندن و نوشتن زبان مندائی و توانایی در فهم درست متن کتاب گنزا ربا و آموزش آن است. این شخص «گِنزِبرا» یا «گِنزُورا» (گنجور) خوانده میشود. اجرای برخی از شعائر مندائی بدون حضور او ممکن نیست. در مرتبه پایینتر از او «تَرمیده» یا «تَرمیدا» است که با زبان مندائی آشنایی دارد و کمککار اجرای مناسک دینی است.[11]
جهانشناسی
جهانشناسی صابئین مندائی عناصر مهمی از جهانشناسی گنوسی را در خود دارد.[12] مطابق این جهانشناسی، هستی عرصهٔ جهان روشنایی و جهان تاریکی است. در اوج جهان روشنایی وجودی متعالی بهنام «هِیَّه» یا «هِیّی» (بهمعنای حیات) قرار گرفته است. اطراف او را موجودات نورانی بیشماری بهنام «مَلکا» (مَلَک یا فرشته) در بر گرفتهاند که به ستایش او مشغولاند. نخستین آفریدهها پنج ملک مقرب در پنج روز نخست آفرینش بودهاند. «مندا ادـهِیّ» از مهمترین موجودات نورانی است. هیبِل زیوا نیز که وظیفه انتقال وحی را به عهده دارد، یکی دیگر از این موجودات است. بهباور مندائیان، جهانِ موجودات والا طی مراحلی مختلف که هر کدام چندین هزار سال طول کشیده، از «هِیّی» سریان یافته است. به همین شیوه، جهان تاریکی نیز از آبهای سیاه نشأت گرفته است. شاه جهان تاریکی موجودی به نام «اُور» است که از موجودی بهنام «روها» پدید آمده است. از همخوابگی روها با اور موجودات شریر مختلفی، از جمله هفت سیاره و دوازده صورت فلکی، متولد شدهاند. در میان این دو جهانِ روشنایی و تاریکی، که از شمال به جنوب کیهانی گسترش یافته است، جهان خاکستری قرار دارد، که محل سکونت انسانها است. برای مقابله با موجودات جهان تاریکی، هیبل زیوا به جهانِ آنها، که در طبقات مختلف زیرِ زمین قرار دارد، فرستاده شد. در آنجا، با دخالت روها، دخترش از هیبل زیوا صاحب فرزندی بهنام «پثاهیل» شد که موجودی با دو منشأ روشن و تاریک گردید. هیبل زیوا او را از جهان تاریکی بیرون آورد و در شمار لشکر روشنایی درآورد. پثاهیل در پدید آوردن جهان مادی و نیز جسم مادی آدم، نخستین انسان، به هیبل زیوا کمک کرد. اما نفس اصیل انسان (نَشَمتا) از جهان روشنایی به جسم مادی او هبوط کرده بود. نفس انسان نامیرا است و پس از مرگ او از جسم مادیاش رها میگردد و بسته به اعمال نیک یا بدش به جهان روشنایی یا تاریکی فرستاده میشود. از آدم، حوا پدید آمد و از آن دو، سه پسر بهنام «هیبِل» (هابیل)، «شِتیل» (شیث) و «آنوش» و سه دختر متولد شد. شصت موجود غیرمادی بههمراه خانوادهشان از جهان روشنایی به زمین آمدند تا با ازدواج با فرزندان آدم و حوا نخستین جامعه انسانی را پدید آورند. این جامعه انسانی در طول تاریخ مراحل مختلفی را گذرانده که هر کدام سرانجام به فاجعهای جهانی انجامیده و از هر فاجعه فقط یک زوج جان به در برده است. آخرین فاجعه طوفان نوح بوده است که از آن فقط «نو» (نوح) و همسرش و فرزندشان «شوم» (سام) باقی ماندند و از آنها اقوام و زبانها و دینهای مختلف پدید آمد. مندائیان خود را از نسل سام میدانند.[13]
مناسک
بهاعتقاد مندائیان، برای رستگاری، به اجرای مناسک و شعائر نیاز است. در کیش مندائی، آب جاری رمزی از حیات اعظم (هِیّی) است و تعمید برای رستگار شدن و صعود به جهان روشنایی، نقش کلیدی دارد. مناسک تعمید مندائی در محلی بهنام «مَندی» یا «بیت مَندا» برگزار میشود. مندی کلبه گِلی کوچکی است با حوضچهای در مقابلش که در آن آب جاری است. از آنجا که تعمید مندائی باید در آب جاری برگزار شود، مندی همواره نزدیک رودخانه ساخته میشود و در صورت نبود مندی، مراسم کنار رودخانه یا نهر نزدیک به محل سکونت مندائیان برگزار میشود.[14]
اگر کسى تعمید کامل (مَصبوتا) را بهجاى نیاورد، پیرو دین مندائى بهشمار نمىآید. تعمید کامل هر یکشنبه همراه با تهیه نانی آیینی بهنام «پَهثا» و در لباسی خاص بهنام «رَستِه» با تشریفات فراوان برگزار میشود و از این رو، اجرای آن بدون حضور روحانی مندائی ممکن نیست. در تصاویری که از مندائیان هنگام تعمید وجود دارد میتوان مشاهده کرد که یک نفر در حالت ایستاده فرد دیگری را که در آب نشسته است تعمید میدهد. عالم روحانی ابتدا با خواندن عباراتی از متون مقدس مندائی سه بار بر تعمیدشونده آب میپاشد، سپس او را به نزد خود فرامیخواند و با خواندن عباراتی دیگر از او پیمان میگیرد که راه راست را اختیار کند. پس از خروج از آب، تعمیدشونده پشت بخوردانی گلی مینشیند و عالم روحانی پیشانی او را با خواندن نام دینیاش سه بار با روغن کنجد تدهین میکند. مقصود از تعمید، علاوه بر طهارت از گناهان و خطاها، نوعی سهیم شدن در جهان روشنایی است، زیرا مندائیان بر این باورند که همه آبهای جاری از رود «اُردُن» (یَردنا) در جهان روشنایی سرچشمه میگیرد. در بعضی ایام، مانند ایام عید، تعمید بهصورت دستهجمعی صورت میگیرد. تعمیدهای دیگری هم هست؛ مانند تعمید روزانه و تعمیدهای مربوط به ازدواج، تولد، لمس مرده، بیماری، احتلام، عادت ماهانه و سفر که آنها را بدون حضور روحانی و در روزهای دیگر نیز میتوان انجام داد. به این تعمیدها که تشریفات کمتری دارند، «طَماشِه» میگویند.[15]
تعمید از جمله مراسم پایهای تمام اعیاد مندائیان است. سال مندائیان 360 روز است و هر سال 12 ماه و هر ماه 30 روز دارد. در پنج روز کسرى سال، عید «پَنجه» برگزار میشود. پنجه نزد مندائیان از اهمیت ویژهاى برخوردار است و یکى از باشکوهترین و مهمترین اعیاد آنها است. آنها معتقدند در این پنج روز پنج ملک مقرب آفریده شدند و بنابراین در این روزها درهای جهان روشنایی گشوده است. عید دیگر آنها عید «دِهْوا ربا» است که به آن «نوروز ربا» نیز میگویند. این عید به مناسبت آغاز سال جدید مندائى برگزار میشود. «دِهْوا حنینا» یا عید کوچک، مصادف با هجدهم ماه تورا (یکى از ماههاى مندائى برابر با پانزدهم آبان) برگزار مىشود. این روز زمانی است که هیبِل زیوا از جهانهای زیرین به جهانهای روشنایی رفت. عید «دِهوا ادـمانا» نود روز پس از عید پنجه در پایان ماه دهم از سال مندائی است. مطابق با باور مندائیان، در این روز آدم تعمید یافته است. در چنین روزى مندائیان نیز در مراسم تعمید شرکت میکنند.[16]
مندائیان نمازی دارند که پیش از اجرای آن عملی شبیه به وضو بهجا آورده میشود که آن نیز باید در کنار آب جاری صورت بگیرد و به آن «رِشامه» میگویند. آنها هر روز سه نوبت، همزمان با طلوع آفتاب، ظهر و کمى قبل از غروب آفتاب رو بهسوى شمال میایستند و به زبان مندائی به نیایش پروردگار مىپردازند. به این عمل «بَراخه» گفته میشود.[17] مندائیان معتقدند همه این مناسک را فرشته وحی به آدم آموخت و بهدست پیامبران بعدی حفظ شد تا اینکه یحیای تعمیددهنده آنها را تدوین کرد.
در منابع اسلامی
لفظ «صابئین» مصداقهای گوناگونی در منابع اسلامی داشته است. گاه بنابر برخی ریشهشناختیهای این لفظ، آن را برگرفته از ریشه صَبا یَصبوا بهمعنای تمایل پیدا کردن به چیزی یا از ریشه صَبأ یَصبَأ بهمعنای خروج از دینی و اختیار کردن دین دیگر دانستهاند. از این رو، گاه به همه مشرکان در زمان همه پیامبران صابئی گفتهاند؛ گاه به کسانی که خارج از دینهای شناختهشده یهودی، مسیحی و مجوس بودهاند صابئی اطلاق شده است؛ گاه کسانی را چنین خواندهاند که به خدا ایمان داشتهاند اما وجود پیامبر را ضروری نمیدانستند؛ و گاه حتی مصداق صابئین را حنفا دانستهاند. این لفظ را درباره گروههایی در زمان یونان باستان، ایران باستان و روم باستان نیز به کار بردهاند. بیسبب نیست که ابنحزم صابئین را از قدیمیترین ادیان دانسته است.[18] صابئین مندائی معاصر نیز خود بر این باورند؛ چرا که طبق آنچه در متون مقدسشان آمده، تمام انسانها از زمان آدم تا نوح بر کیش مندائی بودهاند و همه یک زبان، یک آیین و یک طریقه داشتهاند، اما پس از نوح، در زمان سام اندکاندک اختلافها و افتراقها پدید آمد.[19]
یکی از کهنترین اشارات در متون اسلامی که محققان آن را با صابئین مندائی تطبیق دادهاند، سخن ابنندیم درباره قومی به نام «مغتسله» (غسلکنندگان) است. ابنندیم به شمار فراوان آنان در نواحی بطائح اشاره میکند و آنان را «صابئه بطائح» میخواند. بطائح تالابهای جنوب بینالنهرین بوده که بر منطقه سواد عراق در نزدیکی شهر واسط منطبق است. ابنندیم مینویسد آنان این نام را از آن رو گرفته بودند که اهل غسل کردن بودند و همه خوراکیهای خود را میشستند. بهگفته او، آنان در اعتقاد به وجود دو اصل ازلی با مانویان همرأی بودند.[20] ابنندیم بار دیگر، هنگام ذکر ماجرای مانی، از مغتسله یاد میکند و مینویسد پدر مانی پس از دریافت پیام هاتف غیبی، از معبد بتها خارج شد و به قومی معروف به مغتسله در دشت میسان (میشان) پیوست. ابنندیم مینویسد بقایای آنها در همان ناحیه و نیز در بطائح تا زمان خود او باقی بوده است. قابلتوجه اینکه دشت میشان جایی در خوزستان کنونی است و مندائیان ایرانی از قدیم ساکن خوزستان بودهاند. به روایت ابنندیم، پدر مانی او را بر همین مسلک مغتسله بزرگ کرد تا اینکه وی بعدها آیین دیگری را بنیاد نهاد.[21]
ابنندیم در جایی دیگر از کتاب الفهرست خود، این صابئین ساکن در بطائح را صابئین راستین به شمار میآورد و آنان را از صابئین حران (شهری کهن در آسیای صغیر، در مرز ترکیه و سوریه) متمایز میکند. این تفکیک که در آثار دیگر در قرن چهارم هجری نیز نمود یافته است، بعدها معیاری مهم در شناخت و داوری درباره صابئین مندائی گردید. مبنای سخن ابنندیم حکایتی است که بر اساس آن، مأمون به قصد حمله به شهرهای روم، در نزدیکی حران با استقبال مردم مواجه شد و در میان آنها گروهی بودند که بالاپوش و موهای بلند داشتند. مأمون از آنها پرسید که آیا آنان اهل ذمهاند؟ آنها فقط گفتند حرانیاند. از کتابشان پرسید، پاسخ روشنی ندادند. مأمون آنها را از جمله زندیقان و بتپرستان زمان پدرش هارونالرشید دانست و خونشان را حلال شمرد. آنها گفتند جزیه میدهند. مأمون جزیه را مخصوص اهل کتاب دانست و به آنها تا زمان بازگشت خود فرصت داد که یا مسلمان شوند یا به یکی از ادیان اهل کتاب درآیند و جزیه دهند. آنها ظاهر خود را تغییر دادند و بسیاری از آنان مسیحی شدند و گروهی هم مسلمان گشتند و مابقی به حال خود ماندند. تا اینکه عالمی از اهل حران در برابر دریافت مال بسیار به آنان پیشنهاد داد خود را صابئی معرفی کنند. مأمون در همین سفر درگذشت و این نام از آن زمان بر آنان ماند. با شنیدن خبر مرگ مأمون، بیشتر آنان که مسیحی شده بودند به آیین خود و همان ظاهر پیشین بازگشتند، اما آنان که مسلمان شده بودند بهسبب قوانین ارتداد نتوانستند از دین جدید برگردند، و از این رو ظاهر اسلام را حفظ کردند.[22]
نظر به همین تفکیک میان صابئین راستین (بطائح) و صابئین دروغین (حران)، ریشهشناسی دیگر لفظ «صابئی» اهمیت مییابد. بهنظر برخی از محققان، ریشه واژه صابئی به کلمهای آرامی بهمعنای غسل و تعمید برمیگردد.[23] مورخان توجه دادهاند که هم بطائح عراق و هم دشت میشان ایران، بهخلاف حران، هر دو در کنار آبهای جاری بودهاند و طبیعتاً محل مناسبتری برای سکنای صابئین مندائی بودهاند.
تفکیک میان صابئین بطائح و صابئین حران در تفسیر آیاتی از قرآن که در آنها به صابئین اشاره شده است نیز محل توجه مفسران بوده است. در سه آیه از قرآن (بقره: ۶۲؛ مائده: ۶۹؛ حج: 17) بهصراحت به صابئین در کنار یهود و نصاری و مجوس اشاره شده است. مفسران بسته به اینکه مقصود از صابئین در این آیات را ساکنان حران دانسته باشند یا ساکنان بطائح، رأیشان درباره آنها مختلف شده است. در میان اهلسنت، برخی مانند ابوالحسن کرخی و ابوحنیفه، آنها را در حکم مسیحیان و از اهل کتاب دانستهاند. برخی مانند ابنعباس، مجاهد، حسن بصری و مالک بن انس، آنها را همچون زردشتیان از جمله کسانی دانستهاند که شبهه اهل کتاب بودن درباره آنها هست و از همین رو گفتهاند از آنها جزیه گرفته میشود، اما ذبایح آنها را نمیتوان خورد و با زنانشان نمیتوان ازدواج کرد. اما برخی دیگر آنها را بهطور کلی از زمره اهل کتاب خارج دانستهاند.[24] با این حال، آنچه در عمل اتفاق افتاده این است که در زمان خلفا از صابئین در کنار یهودیان و مسیحیان و زردشتیان، جزیه گرفته میشده است.[25]
در میان عالمان متقدم شیعه، گذشته از ابنجنید که جزیه گرفتن از صابئین را جایز میشمارد، تقریباً همه عالمان متقدم مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، دریافت جزیه را شامل آنان ندانستهاند، چرا که اعتقاد آنها را نه به زردشتیان نزدیک دانستهاند و نه به فرقههای مختلف مسیحی.[26] در عین حال، بنابر قاعدهای فقهی، گفتهاند که اگر قومی خود را اهل کتاب معرفی کند و جزیه دهد، ادعای آنان تا وقتی دلیل نقض قطعی پیدا نشده پذیرفته است.[27]
حضور اجتماعی در عراق
در عراق، انتشار کتاب الصابئة قدیماً وحدیثاً از نویسندهای عراقی بهنام عبدالرزاق حسنی (قاهره: 1925م) که در آن ریشه عقاید مندائیان را در ستارهپرستی صابئین حران دانسته بود، خشم صابئین مندائی عراقی را برانگیخت و سبب شد سکوت خود را در نهان نگاه داشتن عقاید و متون خود بشکنند.[28] رهبر وقت صابئین عراق از حسنی در دادگاه شکایت کرد و بهاستناد فقراتی از کتاب گنزا ربا گرایش توحیدی آیین خود را نشان داد. در نهایت، دادگاه بهسود او حکم داد. البته حسنی بعدها کتاب خود را دوباره با عنوان الصابئون فی حاضرهم وماضیهم منتشر و از کلیت نظریه خود دفاع کرد.
به هر حال، در عراق، نهایتاً صابئین مندائی در قانون به رسمیت شناخته شدند و رهبر و اعیاد رسمی آنها محترم دانسته شد. با کوچ رهبر مندائیان در نیمه دوم قرن بیستم از ناصریه به بغداد، جمعیت مندائیان بیش از همه در بغداد متمرکز شد. مندائیان عراق چندین نهاد اجتماعی رسمی تشکیل دادهاند، از جمله «مجلس عموم» که در حکم مجلس قانونگذاری مندائیان است، «مجلس شئون» برای اداره امور رفاهی، و «مجلس روحانی» برای اجرای امور معنوی.[29] طبق گزارشی، گنزورای مندائیان عراق در 1376ش (1997م) شیخ عبدالله نجم بوده است.[30] گورستان مندائیان عراق در محلی نزدیک به نهر ابوغریب است.
حضور اجتماعی در ایران
در ایران، بعد از غلبه مشعشعیان (حک : 845-914ق)، مندائیان بهسبب تعصب مذهبی مشعشعیان ناگزیر کانون دینی خود را از هویزه به شوشتر در کنار کارون منتقل کردند. در اواخر دوره صفویه، مندائیان عراق بهسبب آزار و اذیت حاکمان عثمانی در مقابل طرفداری آنها از حکومت صفویه، به خرمشهر (محمره) کوچ کردند. بعدها با آبادانی اهواز، مندائیان ایران نیز از شوشتر به اهواز رفتند و خرمشهر و اهواز دو کانون مهم حضور مندائیان شد. در دوره مشروطه، در اثر غفلت حکام محلی و نیز اصرار پیشوایان مندائی به پنهان نگاه داشتن عقاید و احکام خود، مندائیان از حق تعیین نماینده در مجلس محروم ماندند.[31]
در مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی، در نهایت، صابئین مندائی بهعنوان شاخهای از یهودیت یا مسیحیت در نظر گرفته شدند و از این رو، بهصراحت نامی از آنها در اصل 13 قانون اساسی در کنار ایرانیانِ زرتشتی، کلیمی و مسیحی بهعنوان اقلیتهای رسمی شناختهشده برده نشد. آیتالله منتظری معتقد بود اگر ثابت شود که صابئین در اصل اهل کتاب بودهاند، اعتقاد آنها به عقاید فاسدی که احتمال شرک در آنها هست سبب خروج آنها از اهل کتاب بودن نمیشود، چنانکه اعتقاد مسیحیان به اقانیم سهگانه سبب خروج آنها از این حکم نمیشود. اگر هم ثابت نشود، احوط آن است که برای تحقیق درباره آنها به علما و کتابهایشان رجوع شود. منتظری مینویسد که خود وی در پی صحبت با عالمان صابئی اهواز عقاید توحیدی آنها را تصدیق کرده است.[32] با این حال، میافزاید که حتی اگر همچنان تردیدی باقی باشد، احوط پذیرش اقرار آنها و قبول جزیه از آنان است.[33] آیتالله خامنهای نیز با ادلهای شبیه به آنچه آیتالله منتظری برشمرده، به اهل کتاب دانستن صابئین مندائی حکم داده است.[34] تقریر مطالب درس خارج ایشان در این باره ابتدا در مجله فقه اهلبیت (زمستان 1375، ش8؛ بهار 1376، ش9) به فارسی، و سپس به عربی در قالب کتابی با عنوان الصابئة: حكمهم الشرعي وحقيقتهم الدينية (بیروت 1999) منتشر شد. رأی آیتالله منتظری و بهخصوص آیتالله خامنهای در این زمینه، که هر دو هنگامی که در منصب حکومتی بودند آن را ابراز کردند، در گشایش احوال اجتماعی مندائیان ایران مؤثر بوده است.[35]
در حال حاضر، اهواز بهسبب حضور روحانیان مندائی، نزد مندائیان مرکزیت یافته است. عبدالجبار چُهیلی (طاووسی)، گنزورای مندائیان ایران، در 1393ش در ۹۱ سالگی در اهواز درگذشت. مندائیان ایران به زبان عربى و فارسى صحبت مىکنند. آنها براى دفن مردگان خود گورستان جداگانهاى در اهواز دارند. از تشکلهاى رسمى صابئین مندائی در ایران، انجمن صابئین است که از 1349ش رسماً فعالیت خود را آغاز کرده است.[36] مندائیان ایران ماهنامهای جُنگمانند بهنام بیتـمندا دارند که رویدادهای داخلی جامعه آنها در آن بازتاب مییابد.
حضور مندائیان در ایران بهعنوان یکی از کهنترین ادیانی که همچنان خط و زبان و متون خود را حفظ کرده است، فرصت مغتنمی برای تحقیقات دینشناختی و بهخصوص مردمشناختی برای محققان دانشگاهی فراهم کرده است. در سالهای اخیر چندین بررسی مردمشناختی درباره مندائیان به زبان فارسی صورت گرفته و برخی از آنها به تأیید روحانیان مندائی نیز رسیده است؛ از جمله کتاب صابئین ایرانزمین، به فارسی و انگلیسی، از مسعود فروزنده و آلن برونه (تهران: 1379ش)، که بهخصوص بهدلیل تصاویرش اهمیت دارد؛ تعمیدیان غریب: مطالعهای مردمشناختی در دینورزی صابئین مندائی ایران از مهرداد عربستانی (تهران: 1387ش)؛ صابئین راستین از عادل شیرالی (تهران: 1389ش) و مقاله وی در جلد بیستم تاریخ جامع ایران (تهران: 1393). همچنین مدتی است که خود مندائیان ایرانی، با توجه به وجود برخی سوءفهمها درباره آیینشان، آثاری درباره کیش خود به فارسی انتشار عمومی دادهاند؛ از جمله قوم از یادرفته: کاوشی درباره قوم صابئین مندائی، از سلیم برنجی (تهران: 1367ش) و آیا صابئین مندایی را میشناسید؟ از ساهی خمیسی (زهرونی) (تهران: 1394).
پراکندگی جمعیت
همانطور که در آغاز اشاره شد، مندائیان از کیشهای قومیاند که بهرغم شمار اندکشان فقط با همکیشان خود ازدواج میکنند. اگر کسى از مندائیان با غیرمندائى ازدواج کند از کیش مندائی خارج میشود.[37] از این رو، جنبههای تبلیغی دینی برای دعوت دیگران به کیش خود در آنها وجود ندارد و بنابراین رشد جمعیتی زیادی ندارند.
از جمعیت مندائیان آمار دقیقى در دست نیست. بر اساس آمار رسمی حکومت عراق در 1326ش (1947م) جمعیت مندائیان عراق 6597 نفر بوده است. جمعیت مندائیان ایران در همان سال حدود ۱۰۰۰ نفر تخمین زده شده است. بنابر تخمینی مربوط به سال 1356ش (1978م) کل جمعیت مندائیان متشکل از حدود پانزده هزار نفر بوده است.[38] طبق گزارشی، جمعیت مندائیان ساکن عراق از پنجاه تا هفتاد هزار نفر تا پیش از 2003م (1382ش)، به حدود ۳۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر در 2013م رسیده است.[39] به دلایل مختلف، از جمله حاکمیت رژیم صدام، جنگ عراق با ایران، حمله آمریکا به عراق و نیز فشار نیروهای داعش، بیشتر مندائیان امروزه به استرالیا، سوئد، آلمان، هلند، امریکا و کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. در حال حاضر، بیشترین جمعیت مندائی، شامل حدود 10 هزار نفر، در سوئد، ساکناند.
اتحادیه جمعیتهای مندائی (اتحاد الجمعیات المندائیة فی المهجر)[40] در سالهای اخیر برای هماهنگی میان گروهها و تشکلهای مختلف مندائی در سرتاسر جهان شکل گرفته است.
[1]. عضو هیأت علمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، تهران.
[2]. نک: دلاواله، پییترو. ۱۳۸۰. سفرنامه، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، صص1187-1188، 1595-1596.
[3]. Ethel Drower.
[4]. D. Chwolsohn.
[5]. برای گزارشی از تحقیقات درباره مندائیان، نک:
M. Yamauchi, Edwin. 1966. “The Present Status of Mandaean Studies”, Journal of Near Eastern Studies, vol.25, No.2 (Apr., 1966).
[6]. See Gündüz, Şinasi. 1994. The Knowledge of Life: The Origins and Early History of the Mandaeans and Their Relation to the Sabians of the Qur’ān and to the Harranians, Oxford, pp.74-119.
[7]. See Drawer, Mandaeans, pp.259-263; Gündüz, Knowledge of Life, pp.62-70, 233-234;
تقیزاده، حسن. ۱۳۴۱. «یک عادت قدیمی ایرانی که در نزد ملتی غیرایرانی محفوظ مانده»، ترجمه احمد آرام، در بیست مقاله، تهران، صص142-148؛ مرانی، ناجیه. ۱۹۸۱. مفاهیم صابئیة مندائیة: تاریخ، دین، لغة، بغداد، صص63-67. در آثار الباقیة ابوریحان بیرونی نیز ردی از مهاجرت صابئین مندائی از بیتالمقدس به بینالنهرین میتوان یافت. نک: ابوریحان بیرونی. ۱۹۲۳. آثار الباقیة عن القرون الخالیة، تصحیح ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ص318.
[8]. در موزه آبگینه تهران کاسههایی سفالی متعلق به قرن ششم، به دست آمده از شوشتر، به نمایش گذاشته شده است که داخل آنها تماماً به خط مندائی است.
[9]. برای اطلاعات بیشتر درباره متون مندائی، نک:
Drawer. 1953. “A Mandaean Bibliography”, The Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland, No.1/2 (Apr., 1953); Rudolph, Kurt. 1974. “Mandaean Sources” in Werner Foerster, Gnosis: A Selection of Gnostic Texts, English translation edited by R. McL. Wilson (II. Coptic and Mandean Sources), Oxford, pp.127-129.
[10]. See Encyclopedia Iranica, s. v. “Mandaeans: ii. The Mandaean Religion” (by Kurt Rudolph), April 7, 2008.
[11]. نک. رومی عکله الناشی، غضبان. ۱۹۸۳. الصابئة: بحث اجتماعي تاریخي دیني عن الصابئة، بغداد، صص134-136.
[12]. خود لفظ «مندا» بهمعنای «معرفت» است که میتواند اشارهای به جنبه گنوستیک آن باشد. بهاعتقاد مندائیان، برای رستگاری، در کنار اجرای مناسک و شعائر، به کسب معرفت (مندا) نیاز است.
[13]. نک: عربستانی، مهرداد. ۱۳۸۷. تعمیدیان غریب: مطالعهای مردمشناختی در دینورزی صابئین مندائی ایران، تهران، صص16-22، 41-70؛ فروزنده، مسعود. ۱۳۷۷. تحقیقی در دین صابئین مندائی با تکیه بر متون مندائی، تهران، صص185-208.
[14]. See Drawer, Mandaeans, pp.124-142.
[15]. See Drawer, ibid, pp.101-118.
عربستانی، تعمیدیان غریب، صص92-123.
[16]. نک: تقیزاده، «یک عادت قدیمی ایرانی»، صص138-140؛ برنجی، سلیم. ۱۳۶۷. قوم از یاد رفته: کاوشی درباره قوم صابئین مندائی، تهران، صص220-227؛ برای انواع اعیاد مندائی، نک:
Drawer, Mandaeans, pp.83-93.
[17]. نک: فروزنده، تحقیقی در دین صابئین، صص271-277؛ برنجی، قوم از یاد رفته، صص246-260، 267-268.
[18]. ابنحزم. بیتا. الفصل فی الملل والاهواء والنحل، تحقیق محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت، ج1، ص88. برای تاریخچه، دستهبندی و سوابق این عنوانها، نک: خندقآبادی، حسین. «صابئین»، دانشنامه جهان اسلام، ج29.
[19]. نک: توضیحات آقای چحیلی در: پورکاظم، حاج کاظم. ۱۳۷۷. صابئین یا یادگاران آدم، سوسنگرد، ص134.
[20]. ابنندیم. ۱۴۳۰. کتاب الفهرست، تحقیق ایمن فؤاد سید، لندن، ج2/1، ص411.
[21]. ابنندیم، همان، ج 2/1، صص379-380.
[22]. ابنندیم، الفهرست، ج2/1، صص362-364. حران در زمان خلافت عباسی به یکی از مراکز علمی تمدن اسلامی مبدل شد و شماری از حرانیان بهسبب دانش و مهارتشان در طب و نجوم و سایر علوم به دربار خلفای عباسی راه یافتند و در نهضت ترجمه تأثیرگذار شدند. مشهورترین آنها دو خاندان صابی بودند که در رأس یکی ثابت بن قره و در رأس دیگری ابراهیمبن زَهرون قرار داشت. برخی از آنان مانند ثابت بن قره و ابوهلال صابی همچنان بر مذهب خود باقی ماندند، و برخی دیگر بهاجبار یا بهرغبت اسلام آوردند و در نهایت همه مسلمان شدند.
[23]. See Jeffery, Arthur. 2007. The Foreign Vocabulary of the Qur’ān, Leiden and Boston, pp.191-192.
[24]. نک: طبری، محمد بن جریر. ۱۳۷۳. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، مصر، ذیل بقره: 62؛ ماوردی، علی بن محمد. ۱۴۰۹. کتاب الاحکام السلطانیة والولایات الدینیة، تحقیق احمد مبارک بغدادی، کویت، ص182؛ ابنقیم جوزیه. ۱۹۸۳. احکام اهل الذمة، تحقیق صبحی صالح، بیروت، قسم اول، صص92-94، 99.
[25]. نک: ابویوسف القاضی، یعقوب بن ابراهیم. ۱۳۹۹. کتاب الخراج، بیروت، صص122-124.
[26]. نک: مفید، محمد بن محمد. ۱۴۳۱. المقنعه، قم، صص270-271؛ طوسی، محمد بن حسن. بیتا. المبسوط فی فقه الامامیة، تحقیق سید محمدتقی کشفی، بیروت، ج2، ص36.
[27]. نک: طوسی، همان، ج2، ص27.
[28]. برخی از آثاری که بهقلم خود مندائیان عراقی به عربی نگاشته شده، عبارت است از: زهیری، عبدالفتاح. بیتا. الموجز فی تاریخ صابئة المندائیین العرب البائدة، بیجا؛ غضبان رومی. ۱۹۸۳. الصابئة: بحث اجتماعی تاریخی دینی عن الصابئة، بغداد؛ ترجمه عربی کتاب مهم لیدی دراور با عنوان الصابئة المندائیون، بههمراه مقدمهای از نعیم بدوی و غضبان رومی (بغداد: 1987).
[29]. نک: شهید الطائی، صادق. ۲۰۱۱. سحر الفضة سر الماء: دراسة انثروبولوجية لطائفة الصابئة فی العراق، قاهره، صص217-219؛ فلیح حسن، صالح. ۱۹۷۹. «الصابئة دراسة جغرافیة»، مجلة الآداب، کلیة الآداب، جامعة بغداد، ش25، شباط 1979، صص133-139.
[30]. عمار حماده، محمد. ۱۹۹۸. تاریخ الصابئة المندائیین، دمشق، ص80.
[31]. محیط طباطبایی، محمد. «درآمدی بر کتاب»، قوم از یاد رفته، نوشته سلیم برنجی، ص12.
[32]. مندائیان معاصر ساکن ایران و عراق خود را همان قوم مهاجر از مصر و فلسطین میدانند که به شمال سوریه و از آنجا به بینالنهرین و ایران رفتهاند. اگرچه در دورهای در حران نیز سکونت گزیده بودند، اما خود را کاملاً مستقل از حرانیان و معتقد به خدایی یگانه و دارای کتابی آسمانی میدانند. از این رو، آنها خود را مصداق صابئین مذکور در قرآن میدانند. نک: مقدمه نعیم بدوی و غضبان رومی بر ترجمه کتاب الصابئة المندائیون، نوشته لیدی دراور، (صص15-16، 18).
[33]. نک: منتظری، حسینعلی. ۱۴۱۱. دراسات فی ولایة الفقیه وفقه الدولة الاسلامیة، قم، ج3، صص392-412.
[34]. الخامنئی، سید علی. ۱۴۲۵. اجوبة الاستفتاءات، بیروت، ج1، مسأله 315.
[35]. البته از آرای تفسیری و فتاوای فقهی که بگذریم، بحث درباره معنا و مصداق «صابئین» در قرآن و نسبت آن با مندائیان کنونی همچنان در میان محققان رواج دارد. نک: خندقآبادی، «صابئین: مندائیان».
[36]. نک: عربستانی، تعمیدیان غریب، صص221-226.
[37]. Drawer, Mandaeans, pp.1, 59-71.
[38]. Gündüz, Knowledge of Life, p.1.
[39]. Zoonen, Dave van; Wirya, Khogir. 2017. The Sabean-Mandaeans Perceptions of Reconciliation and Conflict, Erbil, p.5.
[40]. The Mandaean Association Union: www.mandaeanunion.org/ar.