در دفاع از تقلید؛ «دیگری» همچون منبع معرفت
امید کشمیری[1]
مقدمه
بیشتر دانش ما اعم از نظری و عملی، بهصورت باواسطه یا بیواسطه وابسته به دیگران است. دستور و نحوه پخت غذاها، تاریخ تولد و نسبنامه خانوادگیمان، شکل سیارهای که در آن زندگی میکنیم، استفاده از انواع واکسنها، اطلاعات جغرافیایی و تاریخی (اعم از تاریخ/جغرافیای انسانی و طبیعی)، نحوه استفاده از وسایل زندگی، انواع مهارتها و حرفهها ورزشها و… . ما همه/بسیاری از این موارد -و بسیاری از حوزههای کوچک و بزرگ دیگر- را مستقیم و بینیاز از دیگران نیاموختهایم بلکه از دیگران یاد گرفتهایم. اگر دانستههایمان را که از طریق دیگران به دست آورده کنار بگذاریم (فرضاً اگر چنین امکانی وجود داشته باشد) یا در معقولیت چنین استنادات و اتکاها شک کنیم، زندگی ما دیگر زندگی خوبی نخواهد بود. در چنین حالتی انواع دانشها، مهارتها و بهطورکلی بهروزی فردی و جمعی ما بهکلی از دست خواهد رفت (یا التزام نظری به آن داشتهها نامعقول خواهد شد). گرچه واضح است که «دیگری» نقش سرنوشتسازی در زندگی عقلانی و عملی ما بازی میکند اما تشخیص اینکه چگونه میتوان از سخنِ گویندهای کسبِ معرفت کرد محل بحث فیلسوفان است.
چون و چرای فلسفی درباره مواجه با «دیگری» بهمثابه منبع معرفت، در ادبیات فیلسوفان معاصر تحت عنوان «گواهی» صورت میگیرد. پرداختن به سرشت و موضوع گواهی یکی از موضوعات مهم در معرفتشناسی گواهی است. برخی معرفتشناسان مفهوم بسیار موسّعی از چیستی گواهی را میپذیرند و از آن دفاع میکنند. طبق این نگاه، گواهیدادن به p همان تصدیق p و اظهار آن است (که صرفاً از طریق لفظ و کتابت حاصل نمیشود). در اینجا اظهار[2] به معنای موسّع آن منظور نظر است و مراد صرفِ اظهار کلامی نیست؛ همانطور که در نظریة گرایس در مسئله معنا داریم، اظهار به معنای عام «کلمه» مراد است برخی از نمونههای غیرکلامی آن نیز میتواند مصداق گواهی باشد مانند شکل و نمودار و… . نمونه موسع دیگر (که البته نسبت به مدل گرایسی مضیّقتر است) نظر الیزابث فریکر[3] است که «صرف گفتن» را موضوع گواهی میداند «فارغ از اینکه هیچ محدودیتی در موضوع یا رابطه معرفتی گوینده با موضوع وجود داشته باشد»[4]. ارنست سوسا، رابرت آئودی[5] و بسیاری دیگر نیز چنین تلقی موسّعی از گواهی مدّنظر دارند. بهعنوانمثال از نظر سوسا[6] اگر شخصی صرفاً چیزی را بیان کرده باشد و مخاطب مشخصی نداشته باشد، حتی پس از مرگ نیز سخنان بدونِ مخاطبش مصداق گواهیاند.[7] بااینحال ما در این نوشتار به اقتفای لکی، تلقی مشخص و مورد اتّفاقتری از گواهی را مبنا میگذاریم. طبق این تلقی: «یک گوینده به شکلی قصدی[8] فعلی ارتباطی مثل سخنگفتن، تکاندادن سر به نشان تأیید/تکذیب، ایماواشاره و… انجام میدهد که قصد او از این عمل، انتقال p است یا [دستکم] از جانب شنونده چنین تلقی شود که هدف از آن فعل ارتباطی، انتقال p است».[9]
آیا گواهی منبعی مستقل است؟
پرسش اصلی در اینجا این است که «آیا گواهی منبعی مستقل برای توجیه است یا اینکه میتوان توجیه گواهیبنیان را به ترکیبی از منابع معرفتی دیگر فروکاست»؟ کسانی که به پرسش اخیر پاسخ مثبت میدهند در اردوگاه تقلیلگرایی و کسانی که پاسخی منفی میدهند در دسته ناتقلیلگرایان جای میگیرند.[10] برای فهم بهتر محل نزاع این دو دیدگاه مثالهای زیر را ببینید:
مثال ۱: شما به سفری رفتهاید و در آن شهر و منطقه بهدنبال آدرس منزل دوستتان میگردید. با غریبهای برخورد میکنید که هرگز او را ندیدهاید. شما از او آدرس موردنظر را میپرسید و او به شما میگوید برای رسیدن به منزل دوستتان از چه خیابانها و کوچههایی باید عبور کنید (p). اگرچه نمیدانید که این شخص غالباً راست میگوید یا نه، اما دلیل قابلاعتنایی برای شک به سخن او ندارید. ازهمینرو تصمیم میگیرید آنچه را که به شما گفته می شود باور کنید.
مثال ۲: دوستتان که خبرنگار ورزشی است و «معمولاً» در این حوزه حرفهای درستی میزند و به شما میگوید تیم محبوب شما در بازی فوتبال دیشب برنده شده است (p). ازآنجاکه میدانید ۱. دوست شما یک خبرنگار ورزشی معتمد است و ۲. در این موضوع دلیلی برای شک به سخن او ندارید، سخن او را باور میکنید.
ناتقلیلگرایان همه گواهیهایی که روبهرو میشوند را مانند مثال ۱ و تقلیلگرایان همچون مثال ۲ میبینند. بر مبنای نا تقلیلگرایی برای کسب گواهی از دیگران نیاز نیست که معتمد بودن گواهی دهنده را از قبل احراز کنیم؛ طبق دیدگاه آنان همانطور که با دیگر منابع معرفتی نیز اصل را بر صحت باورها میگذاریم (مانند باورهای مبتنی بر ادراک حسی، حافظه و…) این رویّه را نسبت به سخن دیگران نیز میتوانیم پیش بگیریم. از سوی دیگر از نظر تقلیلگرایان ما نمیتوانیم و نمیباید سخن دیگران را بپذیریم، مگر اینکه از قبل دلایل خوبی بهسود صدق معرفتی/اخلاقی گوینده در دست داشته باشیم. طبق نظر آنان اقتضای خودآیینی و عقلانیت این است که نسبت به گزارشهای مختلف سهلگیرانه برخورد نکنیم و بهصورت موردی و پیشینی وثاقت گواهیدهنده را احراز کنیم.
در ادامهی این جستار، ابتدا دیدگاه ناتقلیلگرایان را توضیح میدهیم و پس از آن موضع رقیب آن تقلیلگرایی را شرح و توضیح مفصلی خواهیم داد. سپس در بخش بعدی موضع ناتقلیلگرایی را شرح و بسط بیشتری خواهیم داد و توضیح میدهیم که چرا اشکالات تقلیلگرایی وارد نیستند، به این معنا که یا مربوط به خوانشهای غیرقابل دفاع از ناتقلیلگراییاند یا اساساً اشکالهای مربوطی[11] نیستند.
ناتقلیلگرایی در گواهی
سرآغاز ناتقلیلگرایی به کتاب «پژوهشها و مقالات توماس رید»[12] باز میگردد. همانطورکه ذکر شد ناتقلیلگرایان رویکرد نسبتاً گشوده و سهلگیرانهای (در نسبت با تقلیلگرایان) نسبت به پذیرش گواهی دارند. از نظر آنان (در عین تفاوتهای جنبی و جانبیای که با یکدیگر دارند) همه گواهیهایی که با آنها رو به رو میشویم از سنخ مثال ۱ است.[13] وفق این دیدگاه گواهی منبع پایهای توجیه است و از نظر معرفتی همتراز ادراک حسی، حافظه، استنتاج و امثالهم است. البته اگرچه از نظر آنان برای کسب گواهی، نیازی به استدلال مجزا به سود گواهی دهنده نیست اما چنین نیست که نسبت به شواهد و قرائن بیاعتنا باشند. با اینحال در میان ناتقلیلگرایان این اتفاقنظر وجود دارد که اگر با دلایلی که وثاقت گواهیدهنده را مخدوش کند مواجه شویم، نباید به آن گواهی تکیه کنیم. بنابراین نبودِ قرائن ناقض[14] از شروط لازم کسب گواهی است؛ و همین امر مسیر ناتقلیلگرایان را از ایمانگرایی[15] و اشکالاتی که این دیدگاه دارد جدا و مصون میکند و از نظر آنان لزومی به داشتن دلایل ایجابی- آنطور که تقلیلگرایان تأکید دارند- نیست و صرفِ نبودِ مبطلات کفایت میکند.برای مثال رابرت آئودی میگوید: «برای کسب معرفت از راه گواهی معمولاً همینقدر که هیچ دلیلی برای شک کردن به وثاقت گواهیدهنده در دست نباشد کفایت میکند» یا تایلر بِرج[16] همسو با دیگر ناتقلیلگرایان میگوید: «شخص حق دارد چیزی را که به عنوان [گزارهای] صادق به او ارائه میشود و برای او قابل فهم است به عنوان گزارهای صادق بپذیرد، مگر این که دلایل قویتری وجود داشته باشد که خلاف آن را بگوید». خلاصه اینکه مادام که ناقض نقضنشدۀ[17] مربوطی وجود نداشته باشند، شنوندگان میتوانند به صرف اینکه گویندگان چیزی به آنها گفتهاند آن باورها را بپذیرند و در آن پذیرش موجه نیز باشند.
تقلیلگرایی در گواهی
تبار این دیدگاه که نسبت به کسب گواهی معیار سختگیرانهای دارند به دیوید هیوم در «رسالهای در باب اصلاح فاهمه» باز میگردد.[18] آنان برآنند که اگر برای دریافت گواهی نیازی به داشتن استدلال به سود اعتمادپذیری گوینده نداشته باشیم لوازم نامعقول بسیاری دارد؛ بنابراین اگر الزامی به داشتن دلایل ایجابیِ پیشینیِ غیرگواهیبنیان به سود اعتمادپذیری گواهیِ گوینده نباشد لامحاله وارد شیب لغزندهای خواهیم شد که میتواند به زودباوری، بیمسئولیتی معرفتی و حتی سادهلوحی ختم شود. از آنجا که انگیزه اصلی دیدگاه تقلیلگرایی برونرفت از اشکالات ناتقلیلگرایی است در ابتدا به اشکالاتی میپردازیم که به ناتقلیلگرایی وارد میکنند و سپس موضوع ایجابیشان را به طور تفصیلی توضیح خواهیم داد.
برای پرداختن به اشکالات ناتقلیلگرایی در گواهی به مثالهای زیر توجه کنید:
فرض کنید کنید یک روز در مسیر بازگشت از محل کار خود به خانهتان نامهای روی زمین میبینید که ظاهراً از جانب بیگانگانی از سیارهای دیگر ارسال شده است و در آن گواهی دادهاند که برخی از دوستان شما را ببرهای گرسنه خوردهاند. یا در مثالی ملموستر فرض کنید در وبسایتی که هیچ شناختی از آن ندارید میخوانید که قرار است کشور همسایه شما در هفته آینده حملات موشکی به کشور شما داشته باشد.
تقلیلگرایان برآنند که در مواجهه با نمونههای فوق اگر بخواهیم طبق معیار ناتقلیلگرایان عمل کنیم، در پذیرش گواهیهای مذکور ملزم/مجاز هستیم و از آنجا که پذیرش این باورها شهوداً نادرست است میتوانیم نتیجه بگیریم که موضع ناتقلیلگرایی مبنای ناموجهی برای کسب باورهای گواهیبنیان است. برای جلوگیری از چنین مشکلاتی است که تقلیلگرایان، شرط لازم موجه بودن را داشتن دلایل ایجابی میدانند. بگذارید موضع ایجابی تقلیلگرایان را بیشتر توضیح دهیم.
طبق نظر تقلیلگرایان گواهی منبع مستقلی برای شناخت/توجیه نیست و میتوان آن را به منابع دیگری غیر از خودِ گواهی که ترکیبی از حافظه، استقراء و ادراک حسی است فروکاست. طبق دیدگاه تقلیلگرایی، برای اینکه شنونده در پذیرش گواهی موجه باشد، باید دلایلی غیرگواهیبنیان بر این باور داشته باشد که گوینده مذکور در موقعیتِ مورد نظر، اعتمادپذیر است. برای توضیح بیشتر بار دیگر مثال ۲ را که در ابتدای مقاله آمد با هم مرور میکنیم:
مثال ۲: دوستتان که خبرنگار ورزشی است و «معمولاً» در این حوزه حرفهای درستی میزند به شما میگوید که تیم محبوب شما در بازی فوتبال دیشب برنده شده است (p). ازآنجاکه میدانید ۱. دوست شما یک خبرنگار ورزشی معتمد است و ۲. در این موضوع دلیلی برای شک به سخن او ندارید، سخن او را باور میکنید.
طبق موضع تقلیلگرایان برای موجه بودن در کسب گواهی با یک استدلال استقرائی به شکل زیر روبهرو هستیم:
مقدمه ۱: دوست من گفت که تیم محبوب من در بازی فوتبالِ دیشب برنده شده است.
مقدمه ۲: دوست من معمولاً راست میگوید (مخصوصاً وقتی در چنین زمینههایی و درباره چنین موضوعاتی سخن میگوید، مثل موضوعاتی که اخبار ورزشیِ فوتبال مربوط است).
نتیجه: بنابراین تیم محبوب من در بازی فوتبالِ دیشب برنده شده است.
همانطور که پیداست ما برای توجیه/موجه بودن در گواهی با یک استدلال استقرایی روبهرو هستیم. در اینجا شنونده بین گزارشها و واقعیات متناظر با آنها توافق و تطابقی کلی میبیند (مثل سابقه دوستی در مثال فوق) و با کمک حافظه و عقل به نحوی استقرایی استنتاج میکند که گوینده در حوزه خاصی از گزارشها قابل اعتماد است.[19] بدین ترتیب توجیه گواهی تقلیل پیدا میکند به ترکیبی از ادراک حسی، حافظه و استنتاج استقرایی.[20] خلاصه اینکه تقلیلگرایان برآنند که:
شنونده در باور به آنچه گوینده میگوید موجه است، اگر و تنها اگر (الف) دلایل ایجابیای بر اینکه گواهیدهنده در حوزه مدّنظر قابلاعتماد است داشته باشد (که خود درنهایت به گواهی ختم نشوند) و (ب) هیچ ناقض نقضنشدهای به سود ناموثق بودن گواهیدهنده وجود نداشته باشد.[21]
گرچه به نظر میرسد که موضع تقلیلگرایانه به مذاق اذهان سختگیر و عقلگرایان مصمّم خوش میآید این دیدگاه -دستکم طبق خوانشهای مرسوم و متعارف از آن- به گمان نگارنده نه تنها حال و روز بهتری نسبت به ناتقلیلگرایی ندارد بلکه از اشکالات مهمی رنج میبرد.
تقلیلگرایی در ترازو
به نظر ما مهمترین نقدی که میتوان به تقلیلگرایی وارد کرد این است که نتایجِ بیش از حد شکاکانهای در پی دارد. اگر معرفت گواهیبنیان مستلزم چنین دلایل ایجابیای باشد، موجب نایاب شدن انبوهی از معارف خواهد شد. ما از گواهی در گستره وسیعی استفاده میکنیم و اگر نتوانیم دانش گواهیبنیان را معرفت بدانیم، از پیامد شکاکانهاش گریز و گزیری نیست و نتیجه کارْ شکاکیتِ تمامعیار خواهد بود. بسیاری از ما هیچگاه تولد یک کودک را مشاهده نکردهایم، سیستم گردش خون، جغرافیای واقعی جهان و هیچ نمونۀ منصفانهای از قوانین سرزمینمان را بررسی نکردهایم. بیشتر ما مشاهداتی را فراتر از مرزهای معرفت شخصی ما قرار میگیرند انجام ندادهایم مثلاً اینکه منبع نورهای موجود در آسمان اجرام سماویای هستند که بسیار با ما فاصله دارند و به طورکلی بسیاری از اعمالی که تقلیلگرایی از ما انتظار دارد انجام ندادهایم.[22] مضافاً اینکه بسیاری از ما با بخش عمدهای از گزارشهایی که در حوزه ریاضیات، اقتصاد، نظریات علمیِ پیچیده و… زندگی میکنیم و بهواقع فاقد سیستم مفهومیای هستیم که از آن طریق بتوانیم یافتههای این حوزهها را ارزیابی و وارسی کنیم. بماند اینکه با توجه به عمر محدود ما، درپیش گرفتن چنین رویّهای با زندگی خوب و مطلوب و به طور کلی عقلانیت عملی سازگاری ندارد. آیا میتوانیم به سادگی همه این باورها را به کنار بگذاریم یا باور به انبوهی از معارف را ناموجه بدانیم؟ پاسخ مثبت به این پرسش هم هزینههای سنگین معرفتی و عملی در پیدارد و هم با شهودات قوی ما و هم با سیره معرفتی عقلاء و حتی متخصصان حوزههای دانشی نیز ناسازگار است. خلاصه اینکه از نظر منتقدین ما میتوانیم در باور به گواهی شخص S مبنی بر p موجه باشیم، حتی اگر دلایلِ مرتبطِ غیرگواهیبنیان در حمایت از استنتاج از «S گفت که p» به اینکه «p» را نداشته باشیم.
اشکال دیگر این دیدگاه این است که معرفت کودکان در کسب گواهی را نمیتواند توضیح دهد. اگر حق با تقلیلگرایان باشد، کودکان خردسال برای اینکه بتوانند (به شکل موجّهی) گواهی والدین خود را بپذیرنند، به دلایلی غیرگواهیبنیان به سود اعتمادپذیری والدین خود دارند. اما کودکان به وضوح فاقد تجربه کافیِ زندگی در این دنیا هستند که برمبنای تجربه زیسته خود (ولو به طور ناخودگاه) بتوانند استدلال استقرائی به سود اعتمادپذیری والدین و نزدیکان خود داشته باشند (و این در حالی است که کودکان بیش از بزرگسالان در حوزه انواع معارف و مهارتها و… به دیگران وابستهاند). وفق نگاه آنان لزومِ داشتن دلایل ایجابی به سود گواهیدهنده را شرط لازم گواهی معتبر نمیدانند. به بیان دیگر برای موجه بودن در باور به سخنان دیگران، نیازی به دلایل ایجابی بر اعتمادپذیر بودن گواهیِ گوینده در حوزه مدّنظر را نداریم و ما یک حق اعتماد اولیه نقضپذیر[23] داریم برای باور به آنچه مردم به ما میگویند. ناتقلیلگرایان به طور خاص بر این ملاحظات صحّه میگذارند:
حق اعتماد اولیه[24]: شنونده در باور آنچه گوینده میگوید موجه است (یا ضمانت [25] دارد)، اگر ناقض نقضنشدهای که نشان دهد گواهیِ گوینده نادرست/احتمالاً نادرست است وجود نداشته باشد.
بگذارید در راستای رفع برخی اتهامات و سوءفهمها از ناتقلیلگرایی در بخش بعدی قدری بیشتر سخن بگوییم.
در دفاع از ناتقلیلگرایی
انگیزه اصلی ناتقلیلگرایان گریز از اشکالات جدیای است که مدل تقلیلگرایانه با آن روبهرو است. یکی دیگر از انگیزههای آنان این است که با الگوگیری از سایر منابع معرفتی همچون ادراک حسی، شهود، حافظه و… گواهیِ گواهان را، ولو به صورت موضعی، بینیاز از دلیل میبینند. طبق نظر آنان هر اشکالی که به گواهی گرفته شود به همان شکل به دیگر منابع شناخت نیز وارد است. بنابراین اگر در مواجهه با دیگر منابع شناخت، اصل را بر صحّت باورهای ناشی از آن منابع میگذاریم، با گواهی نیز چنین معاملهای باید داشته باشیم و اصل برائت معرفتی، در کسب باورهای از طریق گواهی نیز جاری و ساری خواهد بود.
ناگفته نماند که موضع ناتقلیلگرایان نیز از سوی تقلیلگرایان متهم به سادهلوحی، زودباوری و تنبلی فکری است. به گمان ما اگر موضوع ناتقلیلگرایانه را به شکل رادیکال و سادهسازی شده بفهمیم این اشکالات وارد خواهند شد.[26] واقعیت این است که بسیاری از تقلیلگرایان سوای توجه جدی نسبت به قرائن ناقض[27] هر رویکردی به نحوی میکوشند این خطر را دور کنند. برای مثال با توسل به شمّهای کارشناسانه و شهودات عقلانی، توسل به انواع شرطیهای خلاف واقع،[28] حساسیت به سازگاری آن گواهی با باورهای قویِ پسزمینهای شنونده، اعتمادپذیری فرآیند گواهی و… . اگرچه همه ناتقلیلگرایان تمامی مدلهای ذکر شده را بهکار نمیبندند (یا در بهکارگیری همه آنها اجماع ندارند) اما به هر روی، هر رویکرد به نحوی میکوشد که با اِعمال فیلترهایی، از ورود باورهای کاذب/ناموجه بیشتری جلوگیری کند.
دیگر اینکه باید دید کدام رویکرد به گواهی با اهداف معرفتی (=عقلانیت نظری) و زندگی خوب (=عقلانیت عملی) بیشتر سازگار است. به بیان دیگر باید دید که رویکرد تقلیلگرایانه به گواهی با کسب باورهای صادق/موجه و دفع باورهای کاذب/ناموجهِ بیشتر سازگار است یا ناتقلیلگرایی. همچنین باید دید در کدام رویکرد، زندگی عملی ما با دشواریهای کمتری روبهرو است. به گمان نگارنده مدل ناتقلیلگرا که مبنا و اصل خود را بر استدلال و دلایل ایجابیِ پیشینی به سود گواهیدهنده قرار نمیدهد، ولی در عینحال قویاً به لحاظ عقلانی حساس است با رویّههای عقلانی و زندگی بهروزانه سازگاری بیشتری دارد. بسیاری از اشکالاتی که به ناتقلیلگرایی وارد است بیش از آنکه مربوط به این رویکرد باشد یا از عدم حساسیتهای عقلانی ناشی میشود و/یا رذائل فکری. به بیان دیگر بینیازی از دلیل ایجابی، به معنای بینیازی از هرگونه توجیه نیست، زیرا در این رویکرد از طرقی دیگر سطحی از توجیه و معقولیت را خواهیم داشت. در ماجرای نامه بیگانگان فضایی و گواهی آنان مبنی بر حمله ببرهای گرسنه که پیشتر ذکر شد، آنچه موجب نامعقول بودن پذیرش گواهی است به علت رویکرد ناتقلیلگرایانه نیست بلکه به علت بیتوجهی به باورهای پسزمینهای محوری (مثلاً نامحتمل بودن ارتباط بیگانگان سیاره دیگر با ما، نبود ببرهای گرسنه در اطراف منزل و منطقه ما و…) یا ناشی از برخی رذائل فکری (زودباوری، بزدلی فکری، بیدقتی و حواس پرستی، تنبلی فکری و…) یا عدم لحاظ انواع شرطیهای خلاف واقع است. روشن است که جدیت ما در بهکاربستنِ انواع ملاحظات عقلانیِ پیشگفته نه به معنای استدلال پیشینیِ ایجابی به سودگواهی دهنده است و نه به معنای داشتن دلایل به سود محتوای گواهی شده؛ اما هرچه باشد انواع فعالیتهای معرفتی مثل حساسیت نسبت به قرائن ناقض، توسل به شمّهای کارشناسانه و شهودات عقلانی، توسل به انواع شرطیهای خلاف واقع و حساسیت به سازگاری باورگواهی شده با باورهای قویِ پسزمینهایِ شنونده و نیز پرورندن فضایل فکری و دوری از رذائل فکری بسیاری از نگرانیها درباب ناتقلیلگرایی را رفع میکند. [29]
تا به اینجا از نزاع میان تقلیلگرایی و ناتقلیلگرایی مرسوم و معیار سخن رفت و شرحِ لبّ دیدگاه آنان را آوردیم و موضع مختار و معقول از نظر نگارنده- که دفاع از ناتقلیلگرایی است- بیان شد. نوع دیگری از گواهی در ادبیات فلسفه گواهی به چشم میخورد که بهتر است به طور مستقل به آن بپردازیم.
گواهی مرجعیت[30]
پیش از اینکه گواهی مرجعیت را توضیح دهیم به مثال زیر توجه کنید:
مثال ۱: مینا با یک تور تفریحی به منطقهای کوهستانی رفته است. در آنجا با گل بابونه روبه رو میشود و آن را میچیند که بعداً از آن برای دمنوش خانگی استفاده کند. حمیده که یکی از همسفران او است به او میگوید که نه تنها این گل بابونه نیست بلکه گیاهی سمّی و خطرناک است. مینا از حمیده دلیل این امر را جویا میشود. حمیده به او میگوید که از یکی از اهالی این منطقه که به گفته خودش علاقهمند به شناخت گیاهان است و تا حدودی دراینباره میداند به او گفته است. مینا تجربه و شناخت قبلی خود را کنار میگذارد و به حرف حمیده گوش میدهد و از او بابت این راهنمایی تشکر میکند.
مثال ۲: مینا با یک تور تفریحی به منطقهای کوهستانی رفته است. در آنجا با گل بابونه روبهرو میشود و آن را میچیند که بعداً از آن برای دمنوش خانگی استفاده کند. سهیل که دکترای گیاهشناسی دارد و از اعضای کادر فنی تور است به او میگوید که نه تنها این گل بابونه نیست بلکه گیاهی سمّی و خطرناک است. مینا تجربه و شناخت قبلی خود را کنار میگذارد و به حرف سهیل گوش میدهد و از او بابت این راهنمایی تشکر میکند.
در هر دو مثال مینا از طریق گواهی کسب معرفت کرده است. اما به نظر میرسد در مثال دوم باور مینا از حیث معرفتی وضع بهتری دارد. زیرا در مثال اول باور او مبتنی بر گواهی فردی عادی است که به نظر میرسد تا حدودی درباره این موضوع آگاهی دارد، اما در مثال دوم باور او مبتنی بر گواهی کسی است که به نظر میرسد [در این موضوع] حجیت معرفتشناختی جدّیای دارد (کسی که هم از نظر معرفتی بالاتر از شماست و هم در موضوع محل بحث متخصص است).[31]
اما دقیقاً چطور باید تفاوت میان کسانی که از نظر معرفتشناختی حجیت دارند را با دیگران توضیح داد؟
به طور کلی، کسانی که به معرفتشناسیِ مرجعیت گواهی[32] میپردازند از دو دیدگاه حمایت میکنند: دیدگاههای خنثیکننده[33] و دیدگاههای غیرخنثیکننده[34]. کسانی در باب گواهی معتبر از دیدگاهی خنثیکننده حمایت میکنند برآنند که:
دیدگاه خنثیکننده: این واقعیت که مرجعی به گزارۀ p گواهی میدهد، برای من دلیلی برای پذیرفتن p است، و این دلیل جایگزین تمام دلایل مربوط به p میشود، نه اینکه صرفاً به آن دلایل افزوده شود. همچنین آتوریته او در حوزه مربوطه پابرجا خواهد بود.
طبق این دیدگاه کسی که در موضوعی مرجع محسوب میشود و گزارۀ p را به شما گواهی میدهد، اکنون گواهی آن مرجع، یگانه دلیلی میشود که شما برای باور به p دارید، یعنی هر دلیل دیگری که قبلاً داشتید اکنون خنثی میشود، به این معنا که دیگر دلیلی له یا علیه p محسوب نمیشود. بنابراین، مدافعان دیدگاه خنثیکننده اینچنین میان گواهی مرجع و غیرمرجع تمایز قائل میشوند: گواهی مرجع میتواند دلیلی خنثیکننده برای باور در اختیارتان بگذارد، ولی گواهی غیرمرجع اینچنین نیست.[35] مدافعان دیدگاه غیرخنثیکننده به جای اینکه گواهی مرجعیت را دلایلیخنثیکننده برای باور بدانند، گواهی مرجع به گزارۀ p را دلیلی بسیار قوی برای باور به p میدانند، اما معتقدند این دلیل (که دلیلی قویای است) به سایر دلایلی که شما درباره گزارۀ p در دست دارید اضافه میشود یا با آن دلایل ترکیب میشود. بهنظر میرسد که گواهی مرجعیت را بتوان در ذیل رویکرد تقلیلگرایانه فهمید. زیرا در این دیدگاه، شخص مرجع از آنجهت برای ما مرجعیت دارد که از قبل دلایلی به سود تخصص و حجیتمعرفتشناختی وی در حوزهای خاص داریم.[36]
دیدگاه آتوریتهمحور (به ویژه روایت خنثی کننده آن) در معرض تهدیدات جدی است و مبنا گذاشتن آتوریتهمحوری در خوانش خنثی کننده آن، لوازم غیرشهودی گستردهای را داشته باشد. به نظر میرسد که یکی از پیشفرضهای مهم مخالفان گواهی که رجوع به گواهی را مرادف با تعبّد میدانند این نوع از گواهی است. برای مثال همانطور که لکی به درستی اشکال میکند «اگر این دیدگاه درست باشد، وقتی کشیش شما (که در سایر موارد اعتمادپذیر است) بگوید که زنان نسبت به مردان، به صورت ذاتی کم ارزشترند، شما میتوانید در باور به این گزاره موجه باشید».[37]
به نظر نگارنده حق با لکی است که چنین بدبینیای نسبت به روایت خنثی کننده از گواهی آتوریته دارد. مبنا گذاشتن این مدل در موارد بسیاری ما را با مشکلات جدی روبه رو میکند. در مثال دوم که ذکر آن رفت، ما شهود قویای داریم که مینا نه تنها مجاز که به لحاظ عقلی مکلّف بود که از همسفر گیاهشناسش تبعیت کند. اما مدافعین آتوریتهمحوریِ رادیکال، از این شهود موجه نتیجه ناموجّهی میگیرند. توضیح اینکه در موارد خاص و حیاتی وقتی با شخص خبرهای رو به رو میشویم میتوانیم و میباید از او تبعیت کنیم اما تبعیت ما صرفاً از آن جهت است که او خبره و دلایل در دسترس ما ضعیفتر است، نه اینکه نسبت به شواهد و دلایل شخصی خود و دیگران به طور کلی بیاعتنا باشیم. این مشکل وقتی بیشتر عود میکند که حجیت آتوریته، در موضوعات دیگر نیز- در حوزه مربوطه- برقرار باشد. اگرچه کسانی مثل لیندا زگزبسکی که از این دیدگاه دفاع میکنند، معتقدند که آتوریته مبنای عقلانی دارد (زیرا دلایلی به سود خبرگی او در دست داریم) و نیز امکان کنار گذاشتن آتوریته وجود دارد (اگر دلایلی یافت شود که او دیگر خبرگی کافی/لازم را ندارد) اما این دیدگاه همچنان محل اشکال و بحث است؛ زیرا همانطور که ذکر شد در این نوع از گواهی، سخن آتوریته تمام دلایل معارض شنونده را وتو میکند و جایگزین آن میشود؛ و این در حالی است که حتی در مواردی که ما با گواهی متخصص روبه رو هستیم سطحی از عقلانیت پیشینی و پسینی را پیش چشم داریم و در این اصلِ روشی، اختلاف جدیای میان تقلیلگرایان و ناتقلیلگرایان وجود ندارد. این مثال فرضی از اسلیوا را در نظر بگیرید:
فرض کنید من به پزشکی مراجعه میکنم که در یافتن راهی برای درمان سردردم او را فردی موثق و قابل اعتماد میدانم. پزشک به من میگوید سردرد من با خوردن یک قاشق مرباخوری سیانور قابل درمان است. حال حتی اگر تا قبل از گواهی، آن پزشک را قابل اعتماد و موثق میدانستم، اگر «صرفاً به چیزی که میگوید باور بیاورم» از حیث معرفتشناسانه، کاری نامعقول کردهام (و به احتمال زیاد کشته خواهم شد). علت این نامعقول بودن این است که گواهی قابل اعتماد به طور کلی تنها بخشی از دلیلی است که من در اختیار دارم. در این مثال من شواهد دیگری در خصوص سردرد و تأثیرات احتمالی سیانور دارم. چیزی که لازم است انجام دهم این است که دلایل گواهیبنیان را در برابر تمام دلایل دیگری که دارم و گواهیبنیان نیستند سبک سنگین کنم.[38]
خلاصه اینکه حتی اگر بتوان مبنایی برای دفاع از این موضع فراهم کرد -که به نظر ما کاری به غایت دشوار و به بهای هزینههای معرفتی بسیاری است- موضع رایج در دفاع از گواهی (اعم از موضع تقلیلگرایان و ناتقلیلگرایان)، آتوریتهمحوری به روایت خنثی کننده نیست. به نظر ما آنچه که موجب بدبینی نسبت به گواهی به طور عام و گواهی در قلمروهای خاصی مثل دین و اخلاق است، دیدگاه آتوریتهمحور به روایت خنثیکننده آن است که موجب میشود وقتی با این موضوع روبهرو میشوند آن را مرادف تعبّد بدانند. اگرچه مدافعین این دیدگاه میکوشند مبنایی عقلانی برای صحّتسنجیِ عقلانیِ گواهان/الگوهای معرفتی معتبر از نامعتبر فراهم کنند[39] این دیدگاه دستکم در ظاهر، استعداد غلطیدن در ورطه اشعریگری و ایمانگرایی رادیکال را دارد. هرچند تفاوت معتنابهی میان دیدگاه آنان با رویکرد اشعریگرا وجود دارد اما به هر روی دفاع از آن، نسبت به دفاع از آتوریته به روایت غیرخنثیکننده، دشوارتر و پرهزینهتر است؛ مخصوصاً اگر قرار باشد که این مباحث را در قلمرو دین و اخلاق تطبیق دهیم.
نتیجهگیری
در این مقاله تقریری از دو دیدگاه رقیب در معرفتشناسی گواهی را تحت عنوان تقلیلگرایی و ناتقلیلگرایی تبیین کردیم و کوشیدیم بعد از بررسی هر دو دیدگاه، اهمّ اشکالاتی را که از سوی تقلیلگرایان به ناتقلیلگرایان وارد شدهاست نقد و بررسی کنیم. در نهایت نشان دادیم که عمده این اشکالات مبتنی بر تصویر نادرستی از گواهی است که با شهودات و رویّههای جاری و ساری عقلانی آدمیان سازگاری ندارد، همچنین بسیاری از این اشکالات ریشه در عدم پرورش فضایل معرفتی و بهکارنبستن شهودات عقلانی قوی و کمتوجهی به زمینه مربوطهاند، که این مشکلات میتواند به یکسان شامل حال هر دو دیدگاه ناتقلیلگرایی و تقلیلگرایی شود و اختصاص و انحصاری در ناتقلیلگرایی ندارد. همچنین به گمان نگارنده علت نگرانی و بدبینیای که نسبت به گواهی به طور عام و گواهی اخلاقی، دینی و سیاسی به طور خاص وجود دارد این است که رجوع به گواهی را مرادف یا ملازم با آتوریتهمحوری رادیکال میدانند. طبق توضیحاتی که آمد آن خوانش از آتوریته محوری، مفروضات و لوازم سنگینی در پیدارد و برای رجوع به متخصص و لازمالاتباع بودنِ قول مرجع، نیازی به پیمودن چنین مسیری نیست، بگذریم از اینکه این دیدگاه (روایت خنثیکننده از آتوریته) در میان فیلسوفان طرفدارچندانی نیز ندارد.
[1] پژوهشگر فلسفهی اخلاق و دین
[2] utterance
[3] Elizabeth Fricker
[4] Fricker (1995, pp. 396–97)
[5] Robert Audi
[6] Ernest Sosa
[7] Sosa (1991, p. 219)
[8] Intentional
[9] برای یافتن شرح و بسط کامل این تعریف رجوع کنید به:
Lackey, Jennifer.(2006c) “The Nature of Testimony.” Pacific Philosophical Quarterly 87: 177–97.
[10] لازم به ذکر است که باید میان «باور»های مبتنی بر گواهی و «معرفت»های مبتنی بر گواهی تفاوت گذاشت. پرسش محوری در اینجا این است که آیا باورهای مبتنی برگواهی میتوانند مصداق معرفت و دستکم واجد توجیه باشند یا خیر.
[11] Relevant
[12] Reid, Thomas, IE [1983], Inquiry and Essays, Ronald E. Beanblossom and Keith Lehrer (eds.), p 94-95
[13] برای مطالعه عمیقتر در مورد دیدگاه رید، به این منبع خواندنی از والترستورف رجوع کنید:
Wolterstorff, Nicholas, 2001, Thomas Reid and the Story of Epistemology, Cambridge University Press
[14] defeater
[15] fideism
[16] Tyler Burge
[17] undefeated defeater
[18] اگرچه به لحاظ تاریخی دیوید هیوم را میتوان از آباء تقلیلگرایی در گواهی برشمرد، اما او بحث مستقلی درباره گواهی و انواع آن نمیکند. او «در رسالهای در باب اصلاح فاهمه»، در بخشِ «در باب معجزات» به تناسبِ بحث از معجزه و اقوال و گزارشهایی که از وقوع معجزات خبر میدهند با رویکردی تقلیلگرایانه تشکیک میکند و به طور غیرمستقیم سرشت گواهی را بررسی میکند. در خصوص این که هیوم چه خوانشی از تقلیلگرایی دارد اختلافنظر وجود دارد ولی اینکه او موضع تقلیلگرایانهای داشته است مورد قبول اکثر معرفتشناسان است.
[19] Lackey, Jennifer 2008, Learning from Words: Testimony as a Source of Knowledge, Oxford: Oxford University Press. p 9
[20] این افراد از مدافعان قرائتهای مختلف تقلیلگرایی به حساب میآیند:
Hume (1977), Fricker (1987, 1994, 1995, 2006), Adler (1994, 2002), Lyons (1997), Lipton (1998), and Van Cleve (2006)
[21] در ادبیات مبحث گواهی، تقلیلگرایی شامل دو نوع است: تقلیلگرایی فراگیر و تقلیلگرایی موضعی. در تقلیلگرایی فراگیر، مطلقِ گواهی به طور کلی موضوع بحث است که به عنوان یک منبع شناخت به ادراک حسی، حافظه و استدلال استقرایی فروکاسته میشود. طبق تقلیلگرایی فراگیر، برای اینکه بتوان در پذیرش گواهیای موجه بود، برای باور به اینکه این نوع گواهی عموماً قابلاعتماد است باید اولاً دلایلی ایجابی به سود این مدعا داشت که پذیرش سخن دیگران به طورکلیروشی اعتمادپذیر برای کسب باورهای صادق است (برخلاف تقلیلگرایی موضعی که مخاطبش گوینده خاص و در حوزه خاصی است) و ثانیاً این دلایل میبایست دلایلی غیر از گواهی باشند. به این رویکرد اشکالات متعددی وارد شده است که پذیرش آن را بسیار دشوار میکند. از جمله اینکه تقلیلگرایی فراگیر، انواع گواهیها را یککاسه میکند و حکم واحدی را برای همه این انواع صادر میکند. برای مثال تفاوتی میان گواهی در زندگی روزمره با گواهی در حوزه دین و اخلاق و نیز گواهی در حوزه علم نمیگذارد و این امر بهنظر خالی از اشکال نیست. اشکال دیگر این است که مبتلا به دور و/یا تسلسل است؛ توضیح اینکه برای اینکه بدانیم مردم بهطورکلی حقیقت را میگویند باید به گواهی «سعید» در تایید سخن «مریم» تکیه کنیم و برای اینکه بدانیم میتوان به «سعید» اعتماد کرد، لازم است به «مینا» تکیه کنیم؛ اما برای اطمینان از اینکه «مینا» معتمد است، یا باید به «مریم» و یا «سعید» تکیه کنم تا این موضوع را برای من تأیید کنند (دور) یا باید به شخص چهارم دیگری به نام «آرش» تکیه کنم و برای تأیید آرش به دیگری رجوع کنم و… (تسلسل). برای شرح و بسط دقیق این اشکالات رجوع کنید به:
Coady, C. A. J.,1992, Testimony:A Philosophical Study, Oxford: Clarendon Press.
به دلیل شاذ و غیرشهودی بودن و نیز اشکالات جدیای که بر تقلیلگراییِ فراگیر وارد است جمهور فیلسوفان قانع شدهاند که مطلق گواهی را نمیتوان به منابع دیگر فروکاست و نزاع اصلی در این حوزه درواقع میان تقلیلگرایی موضعی (نه فراگیر) با ناتقلیلگرایی است. در این نوشتار هرجا از تقلیلگرایی ذکر رفت مراد ما تقلیلگرایی موضعی است نه فراگیر.
[22] Coady (1992, p. 82).
[23] defeasible
[24] Presumptive Right
[25] warranted
[26] درباره یکی از رویکردها به گواهی که چنین نقدی به آن موضع بیشتر وارد است در بخش انتهایی این نوشتار میپردازیم؛ تحت عنوان: گواهی مرجعیت «Authoritative Testimony»؛ در بخش بعدی این موضع را تبیین و بررسی خواهیم کرد.
[27] ناتقلیلگرایان در توجه و به رسمیت شناختن ناقضها به توضیحی که میآید اتفاق نظر دارند. در ادبیات آنها دو نوع ناقض مربوط وجود دارد: اول، ناقضهای روانشناختی، که باورها یا شکهایی هستند که به دلیل نگرشهایی که شنونده بهصورت بالفعل دارد وجود دارند، بهعنوانمثال اگر باور دارید که دوستتان گواهیدهندهای غیرقابلاعتماد است، یا اگر شک دارید که او در این موقعیت قابل اعتماد صحبت میکند، آنگاه شما دارای یک ناقض روانشناختی هستید بهطوریکه نمیتوانید به گفتههای دوست خود باور بیاورید. دسته دوم ناقضهای هنجاری، که باورها یا تردیدهایی هستند که به دلیل نگرشهایی که شنوندهمیبایست داشته باشد به وجود میآیند. بهعنوان مثال صرفنظر از اینکه بهواقع چه فکر میکنید، اگر قرائن زیادی مبنی بر اینکه دوست شما یک گواهی دهنده غیرقابلاعتماد است وجود دارد، یا اگر دلیل مناسبی به سود بیصداقتی سخن دوستتان در این موقعیت داشته باشید، در این صورت شما یک ناقض هنجاری دارید، به این معنا که نباید به آنچه که دوستتان به شما میگوید باور کنید. برای بحث مبسوط درباره نقشی که ناقضها درزمینه توجیه گواهی بازی میکنند لکی (۲۰۰۸) را ببینید.
[28] Counterfactual conditional
[29] حتی در دیدگاههای ترکیبیای که به نحوی سعی میشود راهی میانه را در پیش گیرند نیز به نحوی از تقلیلگرایی فاصله میگیرند. یکی از آن مواضعِ ترکیبی و تعدیلی، توجه به شأن پررنگ اجتماعی گواهی است که به نحوی اعتمادپذیری در گواهی را با توجه به بستر و نقشهای مربوط اجتماعی دنبال میکنند. در این دیدگاه برای برخی منابع تثبیتشده اجتماعی نوعی تفوق معرفی قائل است؛ برای مثال برخی نقشهای معرفتی اجتماعی«Social epistemic roles» به طور پیشفرض نوعی تفوق معرفتی «Epistemic superiority» دارند. مانند نسبت مادران به فرزندان، معلم به دانشآموزان، پزشکان به مراجعان و… . در این دیدگاه -که از قضا برخی تقلیلگرایان نیز از مدافعین آن هستند- مواجهه با برخی نقشهای اجتماعی (در محدوده مشخصی) به صورت ناتقلیلگرایانه خواهد بود.
[30] Authoritative Testimony
[31]. برای آگاهی از اصطلاح «حجیت معرفتشناختی» نک.:
Linda Trinkaus Zagzebski (2012). “Religious Authority”, in: Epistemic Authority: A Theory of Trust, Authority, and Autonomy in Belief, Oxford University Press, pp. 181-203.
[32] Epistemology of authoritative testimony
[33] Preemptive Accounts
[34] Non-Preemptive
[35].Stanford Encyclopedia of Philosophy, Epistemological Problems of Testimony, First published 2021
[36] البته چنین نیست که اگر کسی از ناتقلیلگرایی دفاع کند، نمیتواند به آتوریته محوری (دستکم به روایت غیرخنثیکننده آن) باور داشته باشد. زیرا مدعای اصلی ناتقلیلگرا نفیِ وجوب داشتن دلایل ایجابی به سود گواهی دهنده است و برای معقولیتِ رجوع به گواهی این امر نه شرط کافی است و نه شرط لازم؛ بنابراین کاملاً قابل تصور و تحقق است که کسی در عین حال که ناتقلیلگراست، برای کس یا کسانی شأن مرجعیت قائل باشد.
[37] Jennifer Lackey, 2018a, “Experts and Peer Disagreement”, in Knowledge, Belief, and God: New Insightsin Religious Epistemology, Matthew Benton, John Hawthorne & Dani Rabinowitz (eds), Oxford:Oxford University Press, 228–245.
[38] Paulina A. Sliwa
[39] Linda Trinkaus Zagzebski (2012). “Religious Authority”, in: Epistemic Authority: A Theory of Trust, Authority, and Autonomy in Belief, Oxford University Press, pp. 181-203.