تحول احوال دینداری و دینداران
مقصود فراستخواه
مهسا یارسان: آنچه در پی میآید خلاصهای از یک تحقیق و یک گفتگوست که در آغاز و نیمه دهه گذشته انجام شده است. استاد مقصود فراستخواه، جامعهشناس و دینپژوه، که آراء و تأملاتش طی یک دهه گذشته در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی کشور و نیز درستیِ دریافتهایش از جامعه و آینده، بیش از همیشه مورد توجه قرار گرفته است در مطلب حاضر، تصویری از تحول دینداری و دینداران و چگونگی و چرایی این تحول را طی یک دهه اخیر پیش روی مخاطب میگذارد.
این ده نکته، از یکسو خلاصه گزارشی است که به تعبیر خود ایشان حاصل ارزیابی ۵۶ تحقیق «پیمایشی و میدانی و موردیِ ملی» درباره دین باوری و دینداری در ایران است که پنج مورد آن تحقیقات پایان نامهای تحصیلات تکمیلی دانشجویانی بوده است که دکتر فراستخواه استاد راهنمای آنها بوده است. از سوی دیگر برگزیده گفتگویی است که خانم “سمانه معارف” با ایشان داشتهاند.
این صاحبنظر بر این باور است که با توجه به پیچیدگی موضوع دین ورزی و نیز تفاوتهای فرهنگ و جامعه ایران ، یک نظریه خاص نمیتواند امر دین ورزی در آن را به صورت خطی توضیح دهد. در عین حال میتوان از ظرفیتهای متنوع نظریات، برای توضیح ابعاد و روندهای مختلف دین ورزی در ایران بهره گرفت. به باور او، وضع دین باوری و دینداری در ایران دارای وجوه مختلف و پیچیده و حتی ناسازی است و خود را با چند نمود اجتماعی آشکار میسازد از جمله: نمود جمعیتی دینداری در مقیاس بزرگ، تفاوتهای نسلی دینداری، قشربندی اجتماعی دینداری، تحول در الگوی دین ورزی، ابعاد سیاسی دینداری و ابعاد هویتی دینداری. در انتخاب ده نکتهی پیش رو، برخی از این نمودها بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
❊❊❊
یکم: دین باوری و دینداری در نمود کلان جمعیتی خود، همچنان وجه مشخصۀ غالب و پایدار جامعۀ ایرانی بوده است. فراتحلیل پیمایش های انجام گرفته و تحقیقات متعدد در طی چند دهۀ گذشته ، این را تأیید میکنند. درصد بالایی از مردم در پیمایش ها اظهار کرده اند که خود را در مجموع قائل و عامل به دین میدانند. این داده ها شاید با نظریۀ اینگلهارت قابل توضیح باشند. جمعیت بزرگی از دینداران در مقیاس جهانی شکل می گیرد و حتی با استفاده از امکانات مدرن خود را بازتولید میکند. دین باوری و دینداری زنان به طرز معناداری چند درصدی بیش از مردان بوده است . دینداری زنان در چرخه های بعدی رشد «جمعیت دینداری» مثلا از طریق نقش آنها در تربیت فرزندان عامل مؤثری در رشد دینداری است. شواهد نشان میدهد که مادران بیش از پدران در فعالیتهای تحصیلی بچه ها و نیز زندگی روزمرۀ آنها حضور دارند و مشارکت میکنند و روحیات آنها در فرزندان بازتولید میشود. وجه جمعیتیِ دینداری از طریق خانواده ها ومدارس وطی فرایند اجتماعی شدن ، به فرزندان منتقل میشود . نسل کم سن وسالتر ، بیشتر مذهبی هستند. اما عوامل بعدیِ «رسانه ای وارتباطیِ» دنیای امروز نیز در مجموع بازتابی از فرایندهای عرفی شدن هستند وتأثیرات خاص خود را دارند. طبق تحقیقات ایرانی، هرچه سن جوانان دانشجو افزایش می یابد، دینداری آنها ضعیف تر میشود و آنها تمایل کمتری به انجام مناسک و شعائر دینی نشان میدهند و حضورشان در نهادهای دینی نیز کمتر میشود.
شواهدی تجربی از بی دین شدن جمعیت جوانان در مقیاس کلان وجود ندارد . پس این تلقی عمومی که جوانان از دین برمیگردند چندان دقیق و مبتنی بر شواهد پژوهشی نیست. شاید منشأ این نوع تلقی ِ شایع، چیز دیگری است وآن، تحول در سرمشق ها و الگوهای دین ورزی جوانان است. حسّ وحال وتجربۀ دینی در زندگی به نحوی از انحاء در جوانان وجود داشته و از سوی آنها اظهار شده است. پدیدههای ضد دینی و حتی بی دینی در میان جوانان در اقلیت قرار دارد. حتی گاهی در خانوادههای نه چندان مذهبی، جوانانی با نوعی گرایش های دینی دیده میشوند. بسیاری از جوانان نه غیر دینی و ضد دینی و البته نه دیندار به معنای سنتی ویا حتی به معنای روشنفکری هستند.
پس جوانان نیز از برخی جهات نمونۀ معرفی از کل جمعیت ایران هستند و ضدیت با دین یا غیر دینی بودن در میان آنها کمتر اظهار میشود. اما الگوی دین ورزی آنها به شدت در تحول است و بسیار متکثر است. انواع دین ورزی ها به صور مختلفِ اقتضایی در میان جوانان دیده میشود. نه ضد دین بودن ، نه غیر دینی بودن، نه سنتی بودن، نه ایدئولوژیک بودن ونه روشنفکرانه بودن، هیچکدام وجه غالب دین ورزی آنها را تشکیل نمیدهد. البته گرایش به یک حسّ اخلاقی از دینداری، شیوع درخور توجهی میان آنها دارد. با وجود این، دین ورزی جوانان از الگوی منسجمی تبعیت نمیکند و بلکه به صورت یک ناسازه خود را در اشکال متفاوت واحیانا متعارض نشان میدهد.
دوم: نمیشود یک جامعه را مانند شاخههای شمشاد دید که همه به یک صورت دیندار یا غیر دیندار باشند یا چگونه دینداری بکنند، مهم تحولاتی است که مدتهاست در جامعه ایران اتفاق میافتد؛ طی سالهای گذشته روندها و حتی کلان روندهایی در ایران وجود دارد که برای فهم خصوصیات دینداری و ویژگیهای دینداران در جامعه باید به آنها توجه کنیم تا متوجه شویم این روندها چه تاثیری بر دینداری مردم میگذارد؛ یکی از این روندها «تغییر جمعیت شناختی» است که این اتفاق در جامعه ایران در حال رخ دادن است، به عنوان مثال میانگین سن ایرانی ها بالا می رود، وقتی هرم جمعیتی ما تغییر پیدا میکند، احتمال اینکه تغییراتی هم در نوع دینداری ما شکل بگیرد، وجود دارد؛ مثلا جمعیت چند دهه گذشته ایران جوان تر از امروز بود و طبیعی است که در میان جمعیت جوان، آرمان گرایی زیاد است، وقتی متوسط سن بالا می رود، به همان میزان هم این احتمال وجود دارد که آرمان گرایی ها مقداری کاهش پیدا کند و جامعه کمتر آرمان گرا و بیشتر واقع گرا شود؛ در واقع ممکن است یک نوع دینداریهای بسیار آرمانی نسبت به دوره های قبل کاهش یابد.
در یک دوره خاص از شرایط جهانی و منطقه ای و داخلی که جامعه ایران قرار داشت انواع ایدئولوژیهای دینی به وجود میآید که در آن ها شکلی آرمانی از دین سیاسی برجسته میشوند و یک مدینه های فاضله دینی شکل می گیرد که در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی در ایران وجود داشت و شاید به یک معنا انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تحت تاثیر این آرمانگرایی ها و ایدئولوژیهای دینی بود که نمایندگان برجسته آن را در شکل نوگرایانه میتوان در شریعتی دید که تعبیر ایدئولوژیکی از دین داشتند و آرمان هایی را ترسیم می کردند. سن جمعیت جوان ایران نیز به این آرمان پردازی ها وسوسه می شد و به سمت آن گرایش پیدا می کرد.
سوم: «سطح تحصیلات» در ایران بالا می رود؛ هر چند که ما هنوز به لحاظ زیرساخت های اجتماعی و آموزشی بسیار عقب هستیم و متوسط تحصیلات در ایران حدود هشت سال است و نسبت به دوازده سیزده سال کشورهای پیشرفته کم است، با وجود این در تحصیلات روند روبه افزایش وجود داشته است، میزان سواد در جامعه ایران بالا رفته است و تحصیلات که بیشتر میشود طبیعی است که نوع دینداری افراد تحصیلکرده با نوع دینداری کسانی که تحصیلات کمی دارند، تفاوت هایی دارد و یک نوع دینداری است که انتظار پرسشگری، نقد، تنوع، شک، اعتراض و ابهام در آن بسیار است. طبیعی است دینداری کسی که تحصیلات و اطلاعات مختلف و متضاد دارد و با منابع، دیدگاه ها و جهانبینیهای جور واجور کم و بیش آشنایی دارد با کسی که منابع اطلاعاتی ندارد و سر و کارش با دانش، آگاهی، اندیشه، فلسفه ها و مذاهب نیست، متفاوت است. افراد تحصیلکرده و آگاه ممکن است بسیار سوال بپرسند و بخواهند بیشتر در دین ورزی خود عقلانیت به خرج دهند و در واقع یک دینداری معقول و پرسشگر را دنبال کنند، شکلی از دینداری که با کثرت سازگار باشد، گروههایی که با تربیت شهروندی جدید به بار میآیند میخواهند دینداری را با نجابت و نزاکت و آزاده منشی و حقوق بشر و انسان دوستی و کثرت گرایی جمع بکنند. اندام جامعه ایران در حال تغییر است و لباس ها هم باید با آن تغییر کند در نتیجه افکار و رفتارهای دینداری افراد هم عوض میشود؛ مثلا در چند دهه گذشته جامعه ایران با یک شهرنشینی شتاب آلود، بی رویه و بدقواره روبه رو شده و فعالیت ها تخصصی تر و پیچیده تر شده است در چنین وضعیتی آیا طبیعی است که همچنان از دین انتظار داشته باشیم که به هر پرسشی و نیازی پاسخ دهد؟! ممکن است در گذشته کسی که دیندار بود، فکر می کرد همه چیز را باید از دین به دست آورد، اما شاید امروز اینطور نباشد؛ جامعه عادت میکند که هر چیزی دارای ساحتی مخصوص خود است، ساحت های مختلف فلسفی، ادبی، هنری، علمی، اخلاقی همه و همه مستقل از دین هستند و برای خودشان قواعد و روشها و زبانی دارند و بخش هایی از مسائل بشری را جواب میدهند و در جامعه متکثر امروزی نمیتوان از دین انتظار داشت در حوزۀ آنها وارد شود. دین هم برای خود ساحت خاص و زبان و روشهای خاص دارد. شاید جامعه به طور طبیعی به این سمت سوق پیدا میکند که درباره دین هم مسائل خاصی را دنبال کند نه اینکه همه چیز را از دین دنبال کند؛ در حقیقت دین را برای اهداف و حیطه ها و انتظارات خاصی میخواهند.
چهارم: اینکه طی چند دهه گذشته در جامعه بحث انتظار از دین مطرح شد، تنها یک مفهوم معرفت شناختی نبود بلکه ابعاد جامعه شناختی هم داشت. این امر از متن جامعه ناشی میشود، تغییرات عینی، تحولات و تخصصی شدن جامعه و کثرتمند شدن آن است که به عنوان یک پروسه عینی زمینه فراهم کرده و این مفهوم سازی تازه یعنی انتظار از دین به میان میآید؛ مثال واضح آن فناوری اطلاعات و دنیای ارتباطات است؛ طبیعی است دینداری در جامعه ای که بیشتر به دنیای اینترنت و رسانهای شدن پرتاب میشود و به اطلاعات متعدد و متنوع دسترسی دارد و ارتباطاتش توسعه پیدا میکند، تغییر میکند؛ در چنین جامعهای انحصارگرایی بسیار ناکارآمد است؛ یا مثلا نمیشود دینداریهای کلیشه ای را در این جامعه مخصوصا از بالا آن هم دولت به وجود آورد؛ ممکن است کسانی مسایلی را به جامعه تحمیل کنند، اما به احتمال زیاد از جامعه جوابی نمیگیرند؛ شواهد موجود درستی این مسئله را نشان میدهد؛ در نتیجه یک نوع چموشی در جامعه وجود دارد که این هم میتواند در نوع دینداریهای جامعه ایران تاثیر بگذارد. چنین تحولاتی در کل دنیا از جمله جامعه ایران اتفاق میافتد؛ البته در جامعه ما متاسفانه وضعیت خاصی داریم، ما پیش از اینکه این تحولات جدید را تدریجا درک و درونی کنیم به سوی دنیایی مابعد جدید پرتاب میشویم؛ به عنوان مثال یک «نوعمل گرایی» و گرایش های مشابه به وجود میآید که این نوع نوعمل گرایی میتواند در نوع دینداری هم تأثیر بگذارد؛ کالایی شدن در دنیا روز به روز در حال توسعه است به گونهای که همه چیز به عنوان یک کالا و خدمات تلقی میشود. هرچه از سوی نهادها و سازمانهای مذهبی نیز با عنوان دین مطرح میشود جنبه کالایی به خود می گیرد. دین نیز کالای رستگاری تلقی میشود؛ کالاهای مختلف در حوزه دین بسته بندی و عرضه میشود، حال اگر این بسته بندی برای ذائقه متقاضی جالب نبود، به جای دیگر و کالاهای دیگر مراجعه میکند. به عنوان مثال در کلیساها، یا سازمانهای دینی اسلام و فرقه های دیگر بسته بندی ها مختلف هستند، افراد دقت میکنند که هر بسته چه نوع مفاهیم دینی را ارائه میدهد و چه فایده یا لذت یا مطلوبیت و معنا برای آنان دارد. مخاطبان خدمات، تبلیغات، مراسم، آیین ها، مفاهیم و قرائت های دینی ذائقه های مختلفی دارند و بر حسب اینکه کدام یک برای ذائقه شان لازم است و به دردشان می خورد، از بازار دین کالای رستگاری فراهم می آورند و از آن استفاده میکنند. ارزش های مصرفی روز به روز در دنیا در حال افزایش هستند در نتیجه نوعی کاپیتالیسم فرهنگی و سبک زندگی اهمیت می یابد و دین هم بخشی از سبک زندگی و نوعی از مصرف محصولات دینی است. این روند با دنیای قدیم تفاوت میکند، نمیخواهم بگویم که دنیای قدیم کاملا متفاوت بود، اتفاقا عناصری از دنیای قدیم در دنیای جدید هم وجود دارد، اما گسست هایی هم وجود دارد؛ ویژگیهای دینداران در جامعه ایران در حال تغییر است و فهم این تغییر، مسئله مهم جامعه ایران است.
پنجم: کسانی که در حوزه دینی و عمومی جامعه سیاستگذاری میکنند باید به این مسئله توجه کنند که به هر صورت دینداری امروز با آنچه در دهه های گذشته وجود داشته، تفاوت دارد؛ روندهایی چون تحصیلات، شهرنشینی، سن افراد و تحولات ساختار زندگی و تکنولوژی و برخی مسائل دیگر سبب میشود که نوع دینداری، جزییات، تفاسیر، صورت بندی، درک و تجربه افراد تغییر کند و در نتیجه اگر کسی میخواهد در حوزه دینی سیاستگذاری یا مدیریت به نحوی درگیر شود باید به این تغییرات توجه کند و به نظر من در ایران این توجه در سطح رسمی وجود ندارد. دولت اگر میخواهد متناسب با این جامعه دین را تبلیغ، احیا، اشاعه و ترویج دهد باید بداند از چه روشی برای ترویج و اشاعه دین استفاده کند. اصولا این، کار دولت نیست کار نهادهای مدنی و اجتماعی و فرهنگی است. دولت نباید وارد محتویات فرهنگ، دین و اخلاق شود؛ کار دولت حفظ قانون، امنیت جامعه، نظم اجتماعی به معنای کلان جامعه است، حفظ محتویات فرهنگی، اخلاقی و دینی باید به شکل دموکراتیک، همراه با گفت وگو و به دور از خشونت به نهادهای مردمی، مدنی، متفکران، مربیان، علما و دانشمندان واگذار شود. اگر چنین رویکردی از سوی دولت اتخاذ نشود، یک نوع آشفتگی، ناکارآمدی در حوزه دینی به وجود میآید و تعارض های تازه شکل می گیرد. متأسفانه حتی اصرار هست که هم اشکال سنتی و هم نو از دینداری جامعه کنترل بشود. در نتیجه یک نوع تمام خواهی و اقتدارگرایی شکل می گیرد که در حقیقت این نوع پدرسالاری دولتی و کمال گرایی سیاسی است. در مواردی دولت با روش های فیزیکی، امنیتی و سیاسی میخواهد حوزه زندگی دینی جامعه را کنترل کند. البته جامعه ایران یک جامعه پویا و مستعد درجاتی از بلوغ است؛ با همه مشکلاتی که برای این جامعه به وجود آمده همچنان یک جامعه پویاست؛ تغییرات اجتماعی در این جامعه در حال رخ دادن است و میخواهد متکثر و متنوع باشد، در نتیجه اگر از این جامعه حمایت های صحیحی صورت گیرد، در حوزه دینی نیز روال های قابل فهم، منظم و مناسبی میتواند به وجود بیاید.
ششم: من معتقد نیستم که نسل جدید دیگر دیندار نیست و دین در بین آنها از بین رفته است؛ گاهی میبینیم کسانی میگویند دین دارد از بین می رود اما این دین نیست که می رود بلکه انتظارات آنهاست که می رود آنها انتظارات حداکثری دارند و کسانی هستند که هنوز نمیخواهند تحولات اجتماعی را به رسمیت بشناسند؛ در واقع مثل اینکه از عقربه زمان آویخته اند و نمیخواهند این عقربه جلو برود. اینکه گفته میشود جامعه دیگر دینی نیست و نسل جدید دیگر دین ورزی و دینداری نمیکند، در حقیقت به معنای برآورده نشدن انتظارات حداکثری برخی گروهها و ایدئولوژیهاست؛ کسانی انتظاراتی از دینداری دارند و چون در جامعه و میان نسل جوان، درک از دینداری به آن صورت که این افراد میخواهند نیست، مردم را به دیندار نبودن متهم میکنند در حالی که مسئله ما اینجا مسئله نسلی است، وقتی نسل تغییر میکند، طبیعی است که باید میان نسل قبلی و جدید یک گفت وگویی صورت بگیرد، اگر این گفت وگو و تفاوت های میان نسلی به رسمیت شناخته نشود، منجر به شکاف و تعارض نسلی میشود؛ مخصوصا اگر یک نسل بخواهد الگوهای خود را بر نسل های جدید تحمیل کند. اگر ما بتوانیم این تغییر و تکثر را به خوبی توضیح دهیم، آن زمان دیگر نیازی نیست اصرار داشته باشیم که جامعه میل به بی دینی دارد یا لائیک میشود؛ بلکه چنین نیست و حتی خود دینداری ها نیز عرفی میشود. وقتی تکثر در کل جامعه وجود دارد به تدریج مردم گرایش پیدا میکنند که با انواع سبک ها با هم زندگی کنند در این صورت دینداری ها هم متفاوت و کثرت گرا میشود و همدیگر را تحمل میکنند در نتیجه شما در کلاستان میبینید که کسی نسبت به شما سبک پوششی بسیار متفاوت دارد و در عین حال تمایل دارید با او ارتباط عاطفی، مبادله درسی، فعالیت علمی و دوستی داشته باشید؛ در دنیای امروز امور مختلف بیشتر به همزیستی گرایش دارند بدون اینکه از متفاوت بودن دست بردارند. عده ای مناسک دینی را بسیار برای خود مهم میکنند، اما این افراد درست نیست دیگرانی را که دین را وسیع تر و عمیق تر از شعائر شکلی تلقی میکنند متهم به بی دینی کنند؛ لزوما این مناسک گرایی ملاک کافی برای قضاوت درباره نسبت مردم با دین نیست. با وجود این حتی در این مناسک نیز که نمونه آن مراسم سوگواری محرم است، جوانان از گروههای مختلف جدید اجتماعی، افراد تحصیل کرده و افرادی که به معنای سنتی و به معنای قدیمی کلمه دیندار نیستند، بر حسب برخی علایق سبک زندگی و فرهنگی و محلی و هویتی و نیازهای روحی خود و به دلایل دیگری میآیند و در این مراسم که برای آنها بسیار مهم است، شرکت میکنند، این نشان میدهد که حتی شعائر دینی هم به شکلها و در یک صورت بندیهای دیگر، همچنان میتواند معنا پیدا بکنند منتهی با ترکیب ها و تفاسیری جدید. حضور دخترها و پسرها در این مراسم، سبک لباس پوشیدن و بسیاری از موارد دیگر نشان میدهد که تغییراتی در نوع دینداری به وجود آمده است.
هفتم: مسئله سنت و تجدد یکی از روندهای واقعی جامعه است و به این معنا نیست که تجدد میآید، سنت را از بین میبرد بلکه تجدد به معنای تجدد در سنت است یعنی خود سنت ها نقد میشوند و یک درک تازهای از سنتها به وجود میآید و در حقیقت نقد در سنت و نقد بر سنت اتفاق میافتد که البته توأم با تنشها و گسستهایی است، اما لزوما همه نقدها به معنای حذف سنت و کنار نهادن سنت نیست بلکه درکها، خوانشها و صورت بندیهای تازه و متکثری از سنت است. باید از این فرض که گروههای جدید جامعه دیگر نمیخواهند دینداری کنند، گذشت و به جای آن به تحولات و تکثرات دقت کرد. در پوست اندازی جامعه سنتی به سمت جامعه مدرن و سپس پسامدرن، درک ها از دین، مفاهیم دینی، دینداری و انتظارات تغییر میکند، امر دینی و امر غیر دینی با همدیگر، همسایه و همزیست و هم پذیر میشوند و نوع تظاهرات اجتماعی دین در ابعاد مختلف، تجربه ها و نگرش ها دگرگون میشود، چون بحران ها و مسائل دیگر جامعه متفاوت است در نتیجه تجربهها، باورها، روایتها، قرائتها و اعمال دینی هم تغییر میکند. به عنوان مثال شاید بخشی از مناسک جمعی، دیگر با آن صورت قبلی رواج نداشته باشد، اما به جای آن یک نوع دینداری در شکل فردی تر یا جماعتی تر با همدلی و همفکری بیشتر شکل بگیرد؛ این امر نشان میدهد که دین از بین نرفته بلکه تکثر یافته و از یک حالت به حالت و صورت بندیهای مختلفی تبدیل شده است؛ هر چند که بعضی از صورت های دینداری یا دین باوری مرسوم قبلی کاهش پیدا میکند، به حاشیه می رود و کم میشود اما نه اینکه اصل امر دینی از بین می رود. تقلیل دادن مسئله دین در جامعه ایران به مسئله سنت و تجدد مقداری فروکاست گرایانه و تقلیل گرایانه است. نباید مسئله دین را صرفا از نوع چالش سنت و تجدد دید بلکه ما یک مفهوم دیگری داریم آن هم مسئله دولتی شدن دین است که سبب میشود مسئولان جامعه یک ایدئولوژی رسمی از دین را مبنا قرار دهند و چندان فرصتی برای ایدئولوژی ها و درک های دیگر باقی نمی گذارند؛ در نتیجه اصرار دارند همان ایدئولوژی رسمی دینی تنها روایت مجاز و مشروع دینی شناخته شود. اصلا مسئله این نیست که یک عده سنتی و یک عده جدید هستند بلکه مشکلات ناشی از عامل سومی است و آن ایدئولوژی رسمی دولتی است که میخواهد خود را عمومیکند، این ایدئولوژی می گوید در سطح عموم همه، چه سنتگرایان و چه تجددگرایان، باید مطابق این ایدئولوژی دین باوری و دینداری کنند؛ اما چون در جامعه تغییراتی اتفاق میافتد، بر این سیاق اصلا نمیخواهد برود در نتیجه تعارضات تازه ای به وجود میآید حتی اکنون این ایدئولوژی با سنت گرایان هم مشکل دارد، آنها هم نمیتوانند با این ایدئولوژی همدلی و همراهی کنند.
هشتم: امروز پدرها و مادرها به این نتیجه رسیدند که فرزندانشان درک دیگری از دین دارند؛ تحقیقات به این نتیجه رسیدهاند که در میان نسل جوان یک نوع دینداری که میل به فردی شدن یا حتی شخصی شدن دارد، در حال رشد است یعنی یک نوع دینداری که می گوید خدا برای من یک امر شخصی است که در تنهایی خود با او ارتباط دارم و لزومی هم نمیبینم که تعریف رسمی از خدا را بپذیرم و میخواهم تعریف دیگری از خدا داشته باشم. این افراد در حقیقت تجربه متفاوتی از خدا دارند و در زندگی خود نیز از این تجربه گروهی استفاده میکنند؛ مثلا یک جاهایی به این خدا پناه می برد ولی لزومی نمیبیند که همان عقیده رسمی پدر، مادر، خواهر یا برادرش را در باب خدا داشته باشد؛ در واقع وجود خدا و ارتباط با او را نفی نمیکند، اما می گوید من گاهی به این خدا پناه می برم، گاهی به او امیدوارم و گاهی مشکلات و بحران های روحی خود را با او حل میکنم. جامعه امروز، جامعه ای نیست که صرفا دیندار باشد بلکه تکثر در آن وجود دارد؛ دیندارانی هستند و دوستانی دارند که ضد دین نیستند اما مذهبی هم نیستند. دینداران هم متفاوت هستند، دیندارانی که دین را یک امر فردی بین خود و خدا میدانند و دیندارانی که دین را تنها فردی نمیبینند و یک مسئله اجتماعی و فرهنگی میدانند، اما دولتی نمیدانند. به عنوان مثال فردی معتقد است که دین فقط یک امر شخصی نیست بلکه یک امر اجتماعی و فرهنگی نیز هست و در عین حال دولتی نیست.
نهم: کسانی قائل به دین مدنی هستند، دینی که به شکل مدنی فعالیت و حتی در مسائل اجتماعی مشارکت کند. به عنوان مثال شما دیندار هستید و می گویید که دین من بر “عدالت” تأکید میکند و بر اساس این نوع از دین یک نوع عدالت خواهی دارید و به فکر گروههای فراموش شده اجتماعی هستید. به عنوان مثال شما می گویید که چرا آدم هایی با درآمد پایین در جامعه وجود دارند، چرا عده ای زیر خط فقر زندگی میکنند، این اختلافات طبقاتی درست نیست، در نتیجه شما برای آنها برنامه میدهید، فعالیت میکنید و بر پای این مسئله مبارزه میکنید و انگیزه اصلی شما از دین به دست میآید و دینی است، بنابراین در این مورد دین برای شما یک منشا عدالت خواهی است و در عین حال نمیخواهید دولتی باشد بلکه میخواهید آن را به صورت مدنی، آزادمنشانه و با روش گفت وگو و مسالمت آمیز در جامعه مطرح کنید. سیاستگذاریهای فرهنگی و دینی در این جامعه باید متناسب با تغییرات و تنوعات آن باشد یعنی آزادمنشانه، به دور از خشونت و انحصارگرایی و به دور از تحمیل قهرآمیز عقاید و احکام دینی؛ در این صورت جامعه ایران به اقتضای خصایص تاریخی خود میتواند در کنار سایر ساحت ها، ساحت دینی خود را هم داشته و با ساحت های دیگر هم مبادله داشته باشد.
اگر تغییر و تکثر دینی در جامعه ایران جدی گرفته نشود جامعه را از سیر طبیعی حرکت خود باز می داریم و طبیعی است که یک نوع واکنشهای ناموزون و افراطی شکل می گیرد. وقتی نمی گذاریم زندگی و رشد طبیعی در جامعه پیش برود طبیعی است که به نوعی عکسالعملها، واکنشها، سرخوردگی ها و وازدگیهایی در سنت هایمان خواهیم داشت. از علی بن ابیطالب نقل شده است که: «اولاد خود را اکراه نکنید به آداب خودتان چون آنها به زمانی آفریده شدند غیر از زمان شما» میبینیم که حتی در آموزه های سنتی ما هم وجود دارد که نمیتوان انتظار داشت بچه ها همان آدابی را داشته باشند که نسل قبلی داشته است، وقتی امروز منِ پدر این را به رسمیت نمیشناسم و خیلی اصرار دارم که فرزندم همان زبان، سبک و درک من را عینا داشته باشد، طبیعی است که دیگر نمیتوانم با این فرزندم گفت وگویی سالم و سازنده انجام دهم در نتیجه فرزندم دچار بیگانگی از خانواده، عصیان پرخاشگری و اضطراب میشود و فرایند سالم و سازنده گفت وگو مختل میشود.
در سطح وسیع تر یعنی جامعه هم شرایط زندگی میل دارد که دینداری در کنار علایق و افکار غیر دینی و در شکلهای مختلفی زندگی بکند، اما ما اصرار داریم که یک ایدئولوژی را تحمیل کنیم، در این صورت جامعه پویایی و رشد خود را از دست میدهد و هزینه های بسیاری بر جامعه تحمیل میشود، بیگانگی ها، طغیان ها، واگراییهای اجتماعی، نسلی و گروههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و سایر مسائل میتواند در این نوع جامعه به وجود بیاید.
دهم: تغییرات جامعه ایران به گونهای است که در فضای نخبه گرایی قدیمی جواب نمیدهد، هر چند در جامعه امروز یک نوع رفتارهای نخبه گرایانه میتواند وجود داشته باشد، اما در مجموع، آن فضای نخبه گرایی قبلی دیگر در جامعه جایی ندارد. یعنی فرزندان دیگر مانند گذشته از پدر و مادر اطاعت کامل نمیکنند. در گذشته معلم سخنران بود و بر کلاس سلطه داشت، حقایقی را میگفت و دانشجو یا دانش آموز باید آنها را یاد میگرفت و پس از پاسخ دادن، نمره میگرفت؛ به تعبیر دیگر جعبه سیاه، ذهن معلم بود، اما اکنون دانش آموختگان نه تنها در دانشگاه بلکه در مدرسه ها نیز با ارتباطات و اطلاعات و همچنین با استفاده از نرم افزارهای پیشرفته اینترنتی، زندگی سیّالی برای خود دارند.
در سطح فرهنگ هم دیگر تعداد نخبهها، مخصوصا نخبههای قدیمی که فکر کنند مردم از آنها تقلید کنند، هر چه بگویند، مردم بپذیرند و فکر و سوالی درباره آن نکنند، اعتراضی نکنند و تردیدی نداشته باشند، جایی ندارد؛ در نتیجه نخبگان سیاسی، فرهنگی، دینی و اجتماعی باید قبول کنند که جامعه دیگر آن جامعه نخبه گرای قبلی نیست. مسأله فقط این نیست که نخبههای جدید در مقابل نخبههای قدیمی به وجود میآیند. بلکه به نظر من حتی جامعه ایران از نخبگان جدید هم میخواهد عبور کند؛ شاهد بر این سخن تغییر در زیست جامعه و گروههای اجتماعی است؛ مدام قهرمان های متعددی به وجود میآید و گاهی با وجود قهرمان های متعدد، باز جامعه میخواهد از آن قهرمان ها عبور کند؛ گاهی گفته میشود جامعه گذشته جامعه ای بود که چشم به قهرمان هایی داشت تا بیایند و کاری بکنند اما جامعه امروز رفته رفته به سطح بلوغ می رسد و خود میخواهد قهرمانی کند.
چه نخبه سالاری از نوع سنتی و چه نخبه محوری از نوع جدید، مدل مناسبی برای زندگی دینی روزمره اجتماعی در متن عامه نیست، بله ما نیاز به نخبه پروری و نیاز به نخبگان متفکر و منتقد و دانشمند داریم اما این به معنای بی توجهی به جهان واقعی و متنوع زیست اجتماعی مردم نیست. درباب دین نیز به همین نکته باید توجه شود. جامعه کنونی ایران از طریق شبکه های اجتماعی، اینترنت، تغییرات شهرنشینی، جمعیتی، تحصیلات و تنوعات نهادهای اجتماعی به دنیای جدیدی پرتاب میشود در نتیجه این جامعه، جامعه نخبه مدار قبلی نیست، جامعه مبتنی بر دانش و یادگیری در سطح عموم مردم و گروههای اجتماعی است و روز به روز این تحولات پیش می رود در نتیجه امر دینی در جامعه هم نیاز به تحول و تنوع و همسخنی و همگرایی با دگرگونیهای دنیا دارد چون امر دینی یک امر اجتماعی است. دین یک واقعیت و یک نهاد اجتماعی است؛ ما به دین به عنوان یک واقعیت اجتماعی که بخشی از مجموعه تغییر و تحولات اجتماعی است، نگاه میکنیم و اگر میخواهد در اجتماع مشارکت کند و تاثیر بگذارد باید با این منطق تغییر و تحول و تنوع پیش رود.