موانع و لوازم نواندیشی دینی
رضا بهشتی مُعز[1]
بررسی سیر تاریخی توسعه دگمها و تاثیر آنها بر معارف اعتقادی تنها با تفسیر و بازخوانی انتقادی میسر است.[2] دگمها محصول فرایندی تاریخی است و در مقام مواجهه باید این سیر تکاملی و تکوینی را درنظر گرفت حتی اگر مربوط به پدیدهای دفعی و محدود چون وحی باشد.[3]
دگمهای اعتقادی چون با پدیده وحی و غیب در پیوندی علّی است اغلب با الزام و اقتدار همعنان میشود و مقوله ایمان با همه اختیار و رهایی و جوشش نمیتواند از سیطره این اقتدار بگریزد، که محصول آنست. این اقتدار ایمانی را با اقتدار سیاسی صاحب وحی باید بدقت ازهم تفکیک کرد، که دومی فرع بر نخستین است، هرچند بظاهر ازهم تغذیه کنند.
نواندیش دینی اگر در تفسیر این وحی از تاثیر پدیده اقـتدار بکاهد، ایمان جوشش و رهایی بیشتری خواهد داشت اما حیرت و ناامنی هم دامن مومنان را بیشتر خواهد گرفت. این حیرت اگر برای نظریهپرداز امر ایمانی ستوده است برای عامه مومنان که ایمان را با امنیت و آرامش یکی میدانند و به تجربههای معنوی خویش دلخوشند، سخت ناگوارست.
وحی یک حقیقت کاردینال است، چنان که خداوند، چنان که شخص نبی، بنابراین جراحی پدیده اقتدار که نه تنها پشتوانه معنوی ایمان و مایه امنیت درونی آدمیان که خمیرمایه اصلی دستگاه حقوقی یک سامان اجتماعی است و امنیت خارجی فراهم میکند، نمیتواند در “مذاق جمهور” دستخوش تفسیری عارفانه شود که پس از خرابی، بازسازی آن بسادگی میسر نیست.
خدا، وحی و نبی در ادیان ابراهیمی سه عنصر پایه و درهم تنیده کاردینالِ امر ایمانی است، بدون این سه، ایمان یک تجربه آزاد وجودی است که نقطه استقرار ندارد و در تجربه عموم آرامشخیز نیست و رسالت نواندیشانه کوششی معنوی در فرآوری آرامشی خالی از اضطراب وجودی است. هنر نواندیش در این زمین سخت، ترکیب وحی پیشازبانی با دینامیزم یک سوبژکتیویته معنوی است، آنچه آن را در ادبیات جدید دین، الهیات کنشمند میخواند.
اسلام به مفهوم خاص کلمه نمیتواند جدای از دگمهای کاردینال و اولیه خود همچون توحید، نبوت و وحی تصور شود و هر تلقی دیگری آزاد است اما تعریف اسلام نیست. نیز نواندیشی چه در مقام اصلاح ساختاری و چه در مقام تفسیر تاریخی نمیتواند بدون این دگمهای کاردینال، در دین نواندیشی کند، چه جز این سادهترین راه انتخاب کرده که با رسالت و کوشش نواندیشانه برای ارایه خوانشی کارآمد و اصیل از دین سازگار نیست.
همین داستان ذیل مفهوم عصمت و غیبت در شیعه امامیه هم قابل بررسی است که جای طرح و بسط آن در اینجا نیست و باید در دگمهای دسته دوم بررسی کرد. بررسی اصالت و وثاقت یک دگم با سوءاستفاده ابزاری و طبقاتی از آن، دو مسئله کاملا جداست و نمیتوان اینها را درهم آمیخت.
نمونه آنکه در ورود به دگمای وحی، گوهر وحی تجاوز از ظرف کلام است که با مجرای نبی به کلماتی آشنا و مفهوم بدل میشود. در فرآیند ظهور این پدیده، بخشهایی ازگوهر استعلایی آن مشاهده و بخشهایی از آن در کتم الوهی میماند. تفسیر، نوعی خوانش سویههای مرئی آن گوهر استعلایی است و نواندیش هرچه به گوهر ایمان نزدیکتر، راه ورود به افسون وحی هموارتر میشود. کلمات ابزار ناتوان مفسر نواندیش است که باندازه نسبت خود با وحی، آن معنا را جان میدهد و این همان Weltanschauung یا متافیزیک او از جهان هستی است.
تفسیر الهیاتی رویدادهای نبوی با برداشت وجودی از همان پدیدهها متفاوت است. موریس بلوندل Maurice Blondel فیلسوف الهیاتی نامدار فرانسه در نیمه اول قرن بیست (1861-1949) که سهمی شایسته در تعریف دگمای دینی و نسبت آن با پراگماتیسم مدرن دارد و رساله دکتری خود را در فضای بازسازی الهیات مسیحی نیمه دوم قرن نوزدهم به “کنـش انسانی” اختصاص داده است، مینویسد: “تعریف یگانه از وحی گفتگوی عقلانی برنمیدارد … و چانه زنی بر سر این استنباط سلبی از وحی پذیرفتنی نیست. ما ناگزیر در برابر دگم خاموش میمانیم چرا که دگم از جنس خواهش نیست، که از جنس حکم است.» (ترجمه آزاد من)[4]
در مواجهه با دگمای اعتقادی، نواندیش میان ماندن در فضای مشروع گفتگو (سنخیت و همزبانی) و خلق تفسیر آزاد یا زبان شبه آپوکریف، ناگزیر باید راه گفتگو را باز بگذارد تا بتواند به تدوین منطق و ادبیات ایمانی دست یابد.
زبان گفتگو برای خلق ابداعات مفهومی و کشف بازیهای زبانی در منطق ایمانی یک امر ناگزیر است و بقول گادامر “آنکه زبان دارد، جهان دارد”.
زبان در کار نواندیشانه ابزار گشودن دگمهاست. برای اینکه به آنها امکان قبضوبسط و درنتیجه تفسیر بدهد، متن را از برج عاج اقتدار بزیر کشاند و ایمان ذهنی دگماتیک را برای گفتگو در برابر ایمان ابژکتیو بنشاند.
دغدغه دوگانه حفظ اصالت اولیه و زبان انتولوژیک ثانویه در برخورد با سنت و میراث دینی، تاریخیت خداوند، ورود مفهوم استعلایی خداوند به تاریخ، نسبت دگم ها با ایمان، با قرآن، با نبوت الوهی و نیز اگزیستانسیل، با سنت صحابه، با میراث تاریخی و فرهنگ مسلمین، همه در چشمانداز کارگاه نظری نواندیش است.
در سازوکار امر دینی این کارگاه، پایبندی به متن و سنت اما اجازه بازگشت و دیدار مجدد به نواندیش دینی و گفتگو با گذشته خواهد داد و جهان او را به دو پاره جدا و بیگانه تقسیم نخواهد کرد. فرآیند پیچیده و دیالکتیکی انسانسازی الوهی Humanisation de Dieu و تاله انسانی Divinisation de l’Homme درحقیقت ایجاد یک جریان بلند گفتگو با تاریخیست که نواندیش مدام درحال بازسازی، نوسازی، بروزرسانی و زبانآوری اجزای خاموش آنست. کاری دقیق که برای مشروعیت و مقبولیت ادبیات تولیدی نواندیش پیوستگی و دادوستد نظری میطلبد. در جریان احیای دوگانه حیاتی بالا، بند ناف تاریخ را نمیتوان برید حتی زمانی که دستگاه نظری نوزاد امکان تنفس مستقل دارد.
اما پرسش اصلی این است که آیا همین بازسازی زبانی الهیات دگماتیک از سوی نواندیشان خود به تاسیس نوع دیگری از دگماتیزاسیون الهیاتی یا حتی معرفتی منجر نخواهد شد؟ نکته مهمی است که باید در روششناسی اجتهاد نواندیشان بررسی شود. این روششناسی با تجارب معنوی، گیتیانه، نشانهشناسانه و هرمنوتیکی نواندیش چنان پیوند خورده که قابلیت زبانی او در تفسیر پدیدههای الهیاتی و انتقادی دگمها، بر آن استوار است.
همین مطالعات انتقادی دگمهاست که در الهیات پروتستان و کاتولیک به پروژه “بازخوانی اصول دگماتیک” منجر شده و به بازسازی کارکرد زبان ایمان در تفسیر عهد جدید میانجامد.[5]
کار نواندیش دینی با کمی تسامح و به تعبیر دونساسکات و آکویناس و بعدها در آثار دکارت و اسپینوزا خلق نوعی équivocité (من در اینجا دشواری تفصیل در برابر سهولت اجمال مینامم) دربرابر univocité است. نتیجه کار البته همچون هر فرایند تبدیلی دیگر کاهش خلوص ارتدکسی است اما این طبیعت فرایند تجلی یک حقیقت در آینههای گوناگون است. این کار اغلب از راه تبدیل زبان متافیزیک به زبان میستیک یا باطنی و رازورزانه شدنی است. اما نواندیش که در کار رقت یکی و غلظت دیگری است، دستکم ولو در مقام نظر و قوه باید توان تبدیل زبان میستیک به زبان متافیزیک را هم داشته باشد تا هم بتواند در این دوساحتِ تغذیه، گفتگو برقرار کند و هم بتواند از فروکاستن جهان دگماتیک که برپایه حدود منقح و مرزهای متعین ارتدوکسیست، به تفاسیر کشسان باطنی و معطوف به مواجید و اذواق شهودی متشخص و بنابراین ناپایدار وجودی، بپرهیزد.
با این نگاه نواندیش دینی در کار پایهریزی یک بنای تاریخی سترگ است و بنابراین از عجله ناشی از اقتضای سیاست و الزام حاکمیت میپرهیزد. او برای اینکه مصالح را درست، بموقع و بقاعده درهم آمیزد باید با تانی و ظرافت تمام در کار ظریف عمومیسازی گوهر ایمان پیش رود. ناگفته پیداست که در این کار سلوک شخصی و حکمت عملی او آینه حکمت نظری اوست و درنتیجه اولین برداشت اینست که از این نحله رهاییبخش نه پیامبری برخواهد خاست نه مرجع تقلیدی. این راه کوششگرانی است که با علم به موانع بیرونی و محدودیتهای درونی، سقراط وار و از مجرای خویشتن پالوده، یک تاریخ مقتدر قدسی را نرم، دلپذیر و همهگیر میکنند و هرکسی بقدر وسع و طاقت و دانش ساحات مختلف وجودی ابژه و سوژه دینی را صیقل داده و بهم پیوند میزند تا چهره خداوند را از میان دستگاه آشوبناک دین و تاریخ و تفسیر وهمانگیز آن بیرون کشیده و تابناک کند.
تاریخ این بازخوانیها و نواندیشیها انباشته از آمیزه درشتی و نرمی است و نواندیش معمار خبیر انتخاب مصالحی مناسب برپایه آزمون و خطای فهم انسانیست. “خویشتن پالوده نواندیش” ترجمان دردهای معنوی و دغدغههای روحی اوست و نواندیشی و بازاندیشی برای او نه یک پروژه صرفا آکادمیک یا سرخوشی لفاظانه که رسالت زندگی انسانی و جستجوی دایمی یک حیات معنوی مسئولانه است.
بنظرم دستگاه معرفتی نواندیشان که از دل الهیات ارتدکس، دانش مدرن الهیاتی و تفسیر انسانی برمیآورد چند ویژگی مهم دارد که من در اینجا باختصار و اقتضا اندکی باز میکنم و شرح تفصیلی آن را به مجالی مناسبتر وامیگذارم:
Plasticité ترکیب و آمیختن ابعاد هستیشناختی و وجودشناختی دین در یکدیگر نیازمند داشتن معارفی مطمئن در حوزههای دیگر انسانی است تا نتیجه کار شکستن هیمنه اقـتدار کلامی ایمان و دادن رنگ لطیف وجودی به آن باشد. همین انعطاف ناشی از آن ما را در رفتوامد با دگمها و لطافتبخشی به خاصیت اقتداری و متصلب آنها یاری میکند.
L’universalité شکستن انحصار قبیلگی و صنفی ایمان و توزیع همگانی یا بهتر، نشر جهانی خیر ایمانیست. کوششی برای انفاق معرفتی و بازکردن حلقه درونی دین و گشودن آفاقی آن برای عموم خلایق.
Multiplicité تولید متنوع روایات و خوانشهای نواندیشانه از امر قدسی و تاریخ آن با هدف خرافهزدایی، اقـتدارستیزی طبقاتی، و رهایی انسان از اسارت شریعت بیروح و ارایه نمایی از زیستبوم معنوی برای انسان عصر حاضر تا با حق مدرن انتخاب او نیز سازگاری داشته باشد.
راز جهان و خدای این جهان بدون تولید تصویری متنوع و رنگارنگ از امر قدسی گشوده نمیشود. اقتضای تفسیر وجودی از دین جز با کثرت آراء و اندیشهها میسر نیست. خوانش روایتهای کهن و بازتابش متون آنها در عصر ما ناگزیر از یک دالان غالب و انحصاری نمیگذرد. سهل است که رنگارنگی روایتهای کهن هم چنین امری را برنمیتابد. بهعلاوه این تنوع، کثرت و ضرورت رویارویی با رازهای پیچیده جهان معناست که صاحبان اهلیت و دانش، پرتوی از رازهای معنوی آن را نشان میدهند.
در پایان عرایض، شایسته است به این نکته مهم اشاره کنم که ضرورت و گوهر مناقشات نواندیشانه پرهیز از عوارض دگماتیک است. حتی تولید روایتهای کمسابقه نباید سبب طرح نسبتهایی عنیف چون ارتداد و انحراف شود که جزماندیشان از آن بهره میگیرند.
بنظرم مفاهیمی از این دست مطلقا در ادبیات نواندیشان دینی راه ندارد و پایبندی به کثرت فهم و تنوع برداشت هرچند دور از سنت معروف و مقبول را نمیتوان به فرمول ساده طرد و ارتداد فروکاست و ماجرا را بست.
حضور تاریخی جریان آزاد نواندیشی جهان درحقیقت ناشی از غیبت و کسالت طبقه روحانی در بازنگری و نوپالایی مبانی و تاریخ دین برای احیای امر معنوی است. گویی نواندیشان رسالتی را پیش میبرند که روحانیان بعلت ابتلا به ساختار مادی و بیروح دین و کارکردهای طبقاتی و معرفتی شریعت، از ایفای آن عاجزند. پدیدهای که با انسجام ساختاری کلیسای کاتولیک و برگزاری شوراهای تاریخی واتیکان در جهان مسیحی، بتدریج کمتر دیده شده و رفرمهای عقیدتی و آیینی در متن نهاد کلیسا و شاخههای اعتقادی جهان مسیحیت اغلب بصورت رسمی و اجماعی پی شده است اما در جهان اسلام اشکارتر است.
[1] پژوهشگر فلسفه سیاسی و عضو انجمن فلسفه فرانسه
[2] آنچه میخوانید بخش دوم (پایانی) از صورت پیراسته سخنرانی نگارنده در نشست مجازی نواندیشان دینی، به تاریخ شنبه یازدهم تیرماه 1401 خورشیدی / دوم ژوئیه 2022 میلادی است.
[3] تاریخ توسعه یک دگم به تعبیر کارل رانر Karl Rahner (1904-1984) واضع دانش دگمشناسی، در اساس همعنان رازگشایی از آنست. دگمی که انتشار و پذیرش آن تابع وحی است و در یک صیرورت زمانی طبیعی با محدودیتهای خود اتفاق افتاده است نه اینکه تابع دستگاه شارعانه و کلام تقنینی باشد.
K. Rahner, « Zur Frage der Dogmenentwicklung », in Schriften zur Theologie, Benziger Verlag, Einsiedeln, 1954.
[4] « On prétend que la seule notion de révélation ne supporte pas la discussion rationnelle. Et l’on ne supporte pas que cette conclusion négative soit discutée : sous prétexte de respect, le libre examen refuse même l’examen. On s’impose à l’égard du dogme une muette réserve que le dogme ne demande pas, que le dogme condamne. »
Maurice Blondel, L’Action (1893), Paris, 1950, p. 392.
[5] پژوهشهای کارل رانر و کارل لمان Karl Rahner et Karl Lehmann در 1965 در مجموعه انتشاریافته Mysterium Salutis و منجر به تز جنجالی Frühkatholizismus (protocatholicisme) که بعدها با آثار بولتمان در آنتروپولوژی اگزیستانسیل به تفسیری موسع از دگم انجامید.